برگزاری مسابقه باز نویسی یکی از داستان های کلیله و دمنه
- ۰ نظر
- ۰۴ آذر ۹۴ ، ۲۰:۳۵
الف دعا: کناد
الف ندا: خدایا
الف واسطه: کشاکش
الف مناظره: گفتا
الف اطلاق یا اشباع: «ز بیژن مگر آگهى یابما»
الف تفخیم و تعظیم: بزرگامردا
الف مبالغه: خوشا
الف اسم معنىساز: ژرفا
الف جانشین تنوین: ابدا
الف صفت فاعلی: دانا و مانند آن
انــــواع «ک»
ک تصغیر:پسرک ٬ دخترک
ک تحقیر:مردک ٬ زنک « پس زنیکه (زنک) دیوونه شده که این جوری داره خودشو لت و پار می کنه ؟»
(ادبیات فارسی ۳ عمومی ٬ گاو )
ک تحبیب: طوطیک ٬ گُلک « بعد از آنش از قفس بیرون فکند طوطیک پرید تا شاخ بلند »
( ادبیات فارسی ۳ اختصاصی ٬ طوطی و بازرگان )
ک تکریم: مامک ٬ بابک « پسر گفتش ای بابک نام جوی یکی مشکلت می بپرسم بگوی »
ک تشبیه:عروسک ٬ خرک ( اسبابی در ورزش ژیمناستیک ) ٬ لواشک
ک همراهی:پفک ٬ عینک ٬ نان سنگک٬ بادکنک
انــــواع «ی»
ی نکره: کتابی
ی وحدت: نشانه ی یکی بودن
ی شناسه: رفتی ، آمدی
ی استمراری : رفتمی ، بودندی
ی مصدری : خستگی ، زیبایی
ی لیاقت: خوردنی، پوشیدنی
ی نسبت: تهرانی، محمدی این ی گاه مفهوم فاعلی دارد مانند : مرد جنگی و گاه مفهوم مفعولی دارد مانند: تیر پرتابی ، راز نهانی
ی میانجی (رابطه): خدای من
ی بدل یا جانشین فعل «هستی»: تو خوبی.
ی تعجب: چه برف شدیدی
ی احترام : نور چشمی
ی دلسوزی: طفلی، حیوونی
ی کثرت : بسی (بسیاری)
ی زاید: به کلمات مختوم به مصوت «ا» و «و» اضافه می شوند. بوی ، موی، خدای
ی بیان خواب : دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
ی تمنا: کاشکی
*پرکاربرد ترین مصدرهای ناگذر (مصدر فعلهایی که جملههای «دو جزئی» میسازند.) |
آمدن، افتادن، ایستادن، خوابیدن، رفتن، ماندن، نشستن، مردن، درخشیدن، روییدن، برخاستن، پریدن، دویدن، تابیدن، جنبیدن، نالیدن، وزیدن، گندیدن، لرزیدن، لغزیدن، دمیدن، زیستن، شتافتن، گریستن، خشکیدن، خزیدن، خروشیدن، چرخیدن، جهیدن، جوشیدن، ترکیدن، پوسیدن، پلاسیدن، غرّیدن، لنگیدن، بالیدن (رشدکردن) و ... |
*پرکاربرد ترین مصدرهای گذرا به مفعول(مصدر فعلهایی که جملههای «سه جزئی با مفعول» میسازند) |
خوردن، بردن، آوردن، پوشیدن، خواستن، داشتن، دانستن، دوختن، دیدن، ریختن، ساختن، شستن، شناختن، فرستادن، کاشتن، گذاشتن، گشودن، نوشتن، یافتن، انداختن، بافتن، بستن، پرستیدن، چشیدن، گستردن، نهادن، سرودن، ستودن، راندن، کَندن، نواختن، نگاشتن، کشیدن، فریفتن، دوشیدن، جَویدن، تراشیدن، پسندیدن، پروردن، پراکندن، پاشیدن، افراشتن، افکندن، برافراشتن، بوسیدن، بوییدن، گُزیدن، گَزیدن، تکاندن، خراشیدن و ... |
*پرکاربردترین مصدرهای گذرا به متمّم (مصدر فعلهایی که جملههای «سه جزیی با متمّم» میسازند.)
مصدر |
حرف اضافهی مخصوص |
نازیدن، نگریستن، پیوستن، چسبیدن، گرویدن، تاختن، پرداختن، اندیشیدن، برخوردن، بالیدن، برازیدن |
به |
جنگیدن، ستیزیدن، درآمیختن، ساختن، آمیختن (مخلوط شدن) |
با |
ترسیدن، رنجیدن، گذشتن، پرهیزیدن |
از |
گنجیدن |
در |
شوریدن |
بر |
*پرکاربردترین مصدرهای گذرا به مفعولومتمّم (مصدر فعلهایی که جملههای «چهارجزیی با مفعولومتمّم» میسازند.)
مصدر |
حرف اضافه ی مخصوص |
افزودن، بخشیدن، پیوستن، گفتن، دادن، فروختن، سپردن، چسباندن، پرداختن، آموختن (تعلیم دادن) آلودن، آویختن ( وصل کردن، نصب کردن) |
به |
سنجیدن، آمیختن (مخلوط کردن)، اندودن |
با |
ترساندن، پرسیدن، خریدن، شنیدن، گرفتن، ربودن، رهاندن، آموختن (فراگرفتن)، دزدیدن، کاستن |
از |
گنجاندن |
در |
در زبان فارسی جمله در کوچک ترین حدّ خود دو جزئی ودر بیش ترین حد چهار جزئی می باشد .
جمله های دوجزئی : فعل آن ها ناگذر است یعنی فعل آن فقط به نهاد نیاز دارد .
مثال :خورشید می درخشد . خورشید (نهاد ) و می درخشد (فعل ) است .
اگر اجزای دیگری در این جمله بیاید قید ویا متمم قیدی است که جزو اجزای اصلی جمله نمی باشند .
مثال : خورشید در آسمان به زیبایی می درخشد . خورشید (نهاد ) ، می درخشد( فعل)
در آسمان ( متمم قیدی ) و به زیبایی (قید ) است .
مهم ترین فعل های ناگذر عبارتند از : باریدن - تابیدن - پریدن – پژمردن –جوشیدن – خندیدن – درخشیدن – دویدن – روییدن – شکفتن – گریستن – لرزیدن –مردن – آمدن –رفتن و ... .
جمله های سه جزئی : فعل این نوع جمله هاگذرا است یعنی علاوه بر نهاد به جزء دیگری نیاز دارند که ممکن است مفعول ، متمم یا مسند باشد ،پس جمله های سه جزئس سه نو عند :
1- جمله های سه جزئی با مفعول : در این جمله ها فعل به غیراز نهاد به مفعول هم نیاز دارد .
مثال : دوستم یک کتاب داستان خرید . دوستم (نهاد ) ،یک کتاب داستان (مفعول ) و خرید (فعل )
نشانه ی مفعول :
برای یافتن مفعول در جمله باید به نقش نمای « را » که نشانه ی مفعول است توجّه کنیم که بعد از مفعول می آید . مثال : من مادرم را دوست دارم . در این جمله « را » نشانه ی مفعول است و
« مادرم » مفعول می باشد . گاهی اوقات نقش نمای « را» درجمله نمی آید در آن صورت باید با پرسش « چه کسی را » ویا «چه چیزی را » به همراه فعل جمله مفعول را بیابیم .
مثال : دوستم کتاب خرید . می پرسیم ، دوستم چه چیزی را خرید ؟ در پاسخ می گوییم «کتاب را» پس «کتاب » مفعول جمله است .
مهم ترین فعل های گذرا به مفعول :
آوردن - بستن – خوردن – پوشیدن – پرسیدن – دانستن – خواندن – خواستن – فهمیدن – نوشتن –دیدن – دوختن - شنیدن و ... .
2 – جمله های سه جزئی با متمم : در این جمله ها فعل علاوه بر نهاد به متمم هم نیاز دارد . مثال :فاطمه به منظره می نگرد . فاطمه ( نهاد ) ، به منظره (متمم) و می نگرد ( فعل )
نشانه ی متمم :
نشانه ی متمم ، حرف اضافه ( به – با – تا – از – در - برای و ... ) است که قبل از اسم می آید پس هر واژه ای که بعد از حرف اضافه بیاید متمم است . مثال : رزمندگان اسلام با دشمن جنگیدند . در این جمله «با»
حرف اضافه و «دشمن » متمم است .
توجّه : متمم ممکن است اجباری (متمم فعل ) ویا اختیاری (متمم قیدی ) باشد . برای تشخیص این دو نوع متمم باید بگوییم که بعضی از فعل ها به حرف اضافه ی اختصاصی نیاز دارند و متمم آن ها را در جمله نمی توان حذف کرد . مثال : مریم به بهترین امتیاز دست یافت . در این جمله می پرسیم : مریم به چه چیزی دست یافت ؟ در پاسخ می گوییم :به بهترین امتیاز . « به » حرف اضافه و« بهترین امتیاز » متمم اجباری است چون فعل برای کامل شدن به آن نیاز دارد . امّا بعضی از فعل ها به حرف اضافه ی اختصاصی نیاز ندارند و ممکن است در یک جمله چند حرف اضافه با هم بیایند و ما بتوانیم آن ها را از جمله حذف کنیم بدون این که به ساختار جمله لطمه ای وارد شود . مثال : پرندگان از ترس از روی شاخه ی درخت پریدند . در این جمله فعل «پریدند» یک فعل ناگذر است و به متمم نیازی ندارد پس «ترس » و «روی شاخه ی درخت » متمم قیدی هستند .و می توانیم آن ها را از جمله حذف کنیم .
مهم ترین فعل های گذرا به متمم :
آویختن – اندیشیدن – بالیدن – چسبیدن – ترسیدن – نگریستن – گریختن – رنجیدن - جنگیدن – رسیدن - ماندن – قرارگرفتن – پرداختن – و ... .
- نوع دیگر متمم ، متمم اسم است که اسم به آن نیاز دارد وفعل به آن نیاز ندارد و با اسم همراهش یک گروه را تشکیل می دهد . مثال : برادرم به نقّاشی علاقه دارد . در این جمله «علاقه » مفعول است و «به نقّاشی»
متمم علاقه است و با هم گروه مفعولی می شوند .
3-جمله های سه جزئی با مسند : در این جمله ها فعل علاوه بر نهاد به مسند هم نیاز دارد یعنی فعل گذرا به مسند است . مثال : نام کتاب آسمانی ما قرآن است . نام کتاب آسمانی (نهاد ) ، قرآن (مسند ) و است (فعل اسنادی )
روش پیدا کردن مسند : مسند مانند متمم و مفعول نقش نما ندارد و در جمله هایی که فعل اسنادی (ربطی ) (است ،هست ، بود ، شد ، گشت ، گردید )دارد ، قبل از فعل قرار می گیرد .
فعل ناگذر فعلی است که فقط به نهاد نیاز دارد. مثلاً علی آمد. حسین رفت. کتاب افتاد. پرنده پرید. رضا خوابید. باران بارید
فعل گذرا علاوه بر نهاد به مفعول یا متمم و یا مسند نیاز دارد. مثلاً رضا کتابم را آورد. که اگر مفعول یعنی کتاب را از جمله حذف کنیم جمله ناقص می شود.
پس سه نوع فعل گذرا داریم: 1- گذرا به مفعول: علی کتابم را آورد
2- گذرا به مسند: علی مریض است
3- گذرا به متمم: ما با دشمن می جنگیم
1- در افعال گذرا به مفعول، مفعول معمولاً همراه را می آید مثل مثال بالا. اما گاهی هم مفعول بدون را می آید.مثلاً: علی کتاب خرید. در این جمله هم کتاب مفعول است ولی همراه را به کار نرفته است ولی اگر آن را حذف کنیم این سئوال پیش می آید که: علی چه چیزی را خرید؟ پس یکی دیگر از راههای نشان دادن مفعول این است که از فعل چه چیزی را و یا چه کسی را بپرسیم. مثال دیگر: پدرم پرنده آورد......پدرم چه چیزی را آورد؟ جوابش می شود: پرنده را. پس پرنده مفعول است و فعل آورد گذرا به مفعول است.
2- در فعل گذرا به مسند ما با افعال اسنادی سروکار داریم. یعنی افعال اسنادی گذرا به مسند هستند. افعال اسنادی شامل: است، بود، شد، گشت و گردید هستند. این افعال صفت یا حالتی را به نهاد نسبت می دهند که به آن صفت و حالت مسند می گویند. مثلاً هوا گرم است.در این جمله هوا نهاد است؛ گرم مسند است و است فعل اسنادی است. گرما صفت یا حالتی است که با کمک فعل اسنادی به هوا نسبت داده ایم.
نکته: در جمله ای که فعل اسنادی به کار می رود، نهاد انجام دهنده ی کاری نیست. فقط صفت و حالتی را می پذیرد.
3- فعل گذرا به متمم- ابتدا یادآوری کنیم که: کلماتی که بعد از حرف اضافه می آیند متمم نام دارند. پرکاربردترین حروف اضافه عبارتند از: از - به - با - در - تا - برای.
در فعل گذرا به متمم ما با افعالی سروکار داریم که وقتی آن ها را به صورت مصدر به کار می بریم، حرف اضافه ی خاصی را می طلبند. مثلاً: ترسید: ترسیدن از - یاددادن به - مصاحبه کردن با- جنگیدن با- نازیدن به
پس اگر به جمله ای رسیدم مثل: او به پدرش می نازد. فعل می نازد گذرا به متمم است و به کلمه ی پدرش که نقش متمم را دارد نیازمند است و اگر متمم را حذف کنیم مفهوم فعل ناقص می شود.
نکته: متمم فعلی متمم اجباری است و با متمم قیدی که مثل قید قابل حذف است و فعل به آن نیاز ندارد فرق می کند.
مثال برای متمم فعلی یا اجباری : او از دروغ می پرهیزد .
حال اگر از دروغ را حذف کنیم ، جمله ناقص می شود و مشخص نیست که او از چه می پرهیزد .
در برابر این متمم ، یک نوع متمم دیگر نیز وجود دارد که ظاهراً شبیه به متمم اجباری است ، امّا در معنی اختیاری است . یعنی فعل جمله به آن نیاز ندارد و وجودش اختیاری است که آن را متمم قیدی می نامند . متمم های قیدی از نوع قید های نشانه دار هستند ، یعنی با شباهتی که به متمم فعلی دارند ، قابل شاسایی هستند .
مثال برای متمم اختیاری : علی از خانه برای خرید به بازار رفته است . در این جمله سه متمم وجود دارد که هر سه قابل حذف هستند .
به جمله ی زیر دقت کنید :
علی به تیم فوتبال پیوست . اگر این متمم را حذف کنیم ، جمله ناقص می شود .
اکنون به جمله ی زیر دقت کنید :
علی رفت . این جمله به متمم نیاز ندارد و کامل است . چرا ؟
زیرا می توان برای فعل رفت متمم هایی با حروف اضافه ی گوناگون آورد . یعنی می شود گفت :به کجا رفت ؟ با چه کسی رفت ؟ برای چه رفت ؟
هرگاه بتوان برای فعلی متمم با حروف اضافه ی متعدد و مختلف آورد ، آن فعل نیازی به آن متمم ندارد و آن متمم قیدی نام دارد .
متمم هایی که فعلی هستند ، یعنی فعل در آن جمله ها یک حرف اضافه ی اختصاصی دارد .
مثال : نازیدن ( نازیدن به ) او به ثروتش می نازد .
او به دین اسلام گروید . ( گرویدن به )
او با حریف در آویخت . ( درآویختن به )
این راز در سینه نمی گنجد . ( گنجیدن در ) مثلاً نمی توان گفت که ، این راز با سینه نمی گنجد ـ به سینه نمی گنجد ـ برای سینه نمی گنجد . بقیه ی مثال ها هم با همین معیار قابل بررسی هستند .
در صورت هرگونه ابهام می توانید نظرات خود را در زیر همین پست بنویسید تا پاسخ داده شود .
نکته پایانی: چگونه فعل ناگذر را گذرا کنیم.
اول اینکه منظور از گذرا کردن در اکثر موارد، گذرا کردن به مفعول است.
دوم اینکه: برخی از فعل های ناگذر معادل گذرای خود را در زبان فارسی دارند.مثلا: اگر جمله ی علی افتاد را دادند و گفتند گذرا کنید. می گوییم: رضا علی را انداخت.یعنی انداخت معادل گذرای فعل افتاد است.مثال دوم: علی آمد: پدرم علی را آورد.مثال سوم: حسین رفت: ماشین حسین را برد.پس معادل گذرای فعل آمد، آورد می شود و معادل گذرای فعل رفت می شود: بُرد
سوم اینکه: برای گذرا کردن کافی است بن مضارع فعل مورد نظر را به دست آورده و اند یا انید به آن اضاف نمایید. مثلاً: پرنده پرید: گربه پرنده را پراند/ رضا خندید: پدر رضا را خنداند/ باران بارید: ابر باران باراند/ گربه ترسید: علی گربه را ترساند
آموزش دستور زبان فارسی به زبان ساده
یک یا چند کلمه که دارای مفهوم کاملی باشد وسکوت گوینده وشنونده پس از آن درست باشد ،جمله ی کامل نامیده می شود.
مانند : علی به مدرسه رفت. یا
بیا ( که با وجود آن که یک کلمه است مفهوم کاملی رابیان می کند.)
در مقابل جمله ی کامل جمله ی ناقص وجود دارد وآن جمله ای است که با وجود فعل مفهوم کاملی را به شنونده تلقین نمی کندوشنونده احساس می کند که چیزی از آغاز یا آخر جمله حذف شده است .
مثال :
- اگر به کسی بگوییم .. ( شنونده منتظر است که بقیه ی گفتار مارا بشنود.)
- وقتی از زندگی لذت می بریم که ...
در تعریف دیگری از جمله آمده است : جمله سخنی است که حد اقل دارای دو جزء اصلی ( نهاد وگزاره ) یا(مسند الیه واسناد ) باشد.
مثال: پرویز رفت. هوا روشن شده است.
جمله ی فعلیه : جمله ای است که در آن فعل خاص یا تام به کار رفته است.مثل علی گفت.
جمله ی اسمیه یا اسنادی : جمله ای است که در آن فعل ربطی به کار رفته است.مثل : هوا آلوده است.
در هر نوشته یا گفته به تعداد فعل ها جمله وجود دارد. مثلاًدر این بیت:
برید و دریدو شکست و ببست یلان را سر و سینه و پا ودست
چهار جمله وچود دارد چون چهار فعل در آن به کار رفته است.
جمله ساده = جمله اى که داراى یک فعل است . مثال: امین خوابید.
جمله مرکب = جمله اى که داراى بیش از یک فعل است .همین که به خانه رسیدم، مهمانان آمدند
از اتصال وانضمام جمله های ساده ی کوتاه یا بلند جمله های مرکب به وجود می آید.
مثال:
- افسوس می خورم که او را ندیده ام.
- پسری که رفت برادر مرا زد.
- او تقی را دید وبا او صحبت کرد.
به جمله ی اصلی ، جمله ی پایه وبه جمله ای که جای یکی از ارکان جمله ی اصلی یا پایه را گرفته است اصطلاحاً جمله ی پیرو می گویند. جمله ی پایه غرض ومقصود اصلی گوینده یا نویسنده است وجمله ی ساده ی دیگری که علت یا تفسیر یا توضیحی در باره ی جمله ی پایه می دهد جمله ی پیرو است.
دو یا چند جمله ی ساده ی بلند به وسیله ی حرف ربط به هم مربوط یا معطوف می شوند ؛ اصطلاحاًبه این حروف ،حروف ربط همپایگی می گویند. در مثال : او تقی را دید وبا او صحبت کرد. ( و) حرف ربط همپایگی است. یا فریدون هم به دانشگاه می رود هم کار می کند.که به وسیله ی حرف ربط همپایگی دو گانه هم ...هم جمله ی مرکبی را ساخته اند.
اقسام جمله از لحاظ معنی
1. جمله ی خبرى یا اخباری: جمله اى است که در آن مطلبی به صورت خبر مثبت یا منفی بیان گردد:
مثال:
هوا گرم است. او نامه را نوشته بود.
2. جمله ی پرسشى یا استفهامی: اگر به وسیله ی جمله ای درباره امرى پرسش شود یا یکی از ارکان جمله مورد پرسش قرار گیردآن جمله راجمله ی پرسشی می گویند:
مثال:
دریافت
حجم: 778 کیلوبایت