ضمن خدمت
- ۳ نظر
- ۲۸ آبان ۹۳ ، ۰۸:۵۱
اگر ادبیات را زاییده فطرت هنرجو و هنرپرور انسان بدانیم و به این قائل باشیم که ادبیات هنگامی به اوج هنر و زیبایی می رسد که این هنر ظاهری با یک تعهد درونی از سوی آفریننده آن همراه باشد، بالتبع به این نتیجه خواهیم رسید که عالی ترین نوع ادبیات، گونه ای است که انتقال دهنده این تعهد درونی باشد و در مخاطب تاثیری والاتر و ژرف تر از تاثیر لذت از هارمونی های ظاهری و لغوی ایجاد کند که همانا این لذت، لذتی است که زاییده تنبه و دگرگونی فکری و روحی مخاطب است.
در حقیقت باید گفت ادبیات هنگامی ادبیات است که به این دستاوردهای متعالی یعنی تعلیم و تربیت جوامع و نسلها رسیده باشد و بی شک ادبیات کلاسیک سرزمین ما نیز به عنوان یکی از غنی ترین ادبیات ملل از این ویژگی برخوردار است و اگر وسیع تر به موضوع بنگریم روح تعلیم و تربیت در همه ادبیات ما گسترده شده و اینگونه نیست که تنها متونی که ما در آن حوزه ادبیات تعلیمی می شناسیم مصداق گفته ما باشد، بلکه سایر متون نیز در دیگر ژانرهای ادبی همچون عاشقانه و احساسی در نهایت تاثیر تعلیمی بر مخاطب می گذارند. به عنوان مثال آیا می توان شاهنامه فردوسی را که به عنوان یک شاهکار حماسی مطرح است فاقد ارزشهای تعلیمی و تربیتی بدانیم؟ قطعاً پاسخ منفی است.
یا مثلاً چگونه می توان گفت مطالعه منظومه خسرووشیرین به عنوان یک اثر در ادبیات عاشقانه سهمی در تعالی روحی و روانی افراد ندارد و انسان هیچ درسی از آن نمی آموزد. باید پذیرفت که اگر ادبیات حماسی روحیه دلیری و جوانمردی را در انسان می پرورد و اگر ادبیات عاشقانه حس دلدادگی و زیبا پسندی را در وی زنده می کند، همه اینها در واقع جزیی از تربیت او به حساب می روند و در تکامل و تعالی او نقش اساسی دارند. مثلاً آنجا که سعدی فرمود:
لحن چیست:یعنی آواز خوش و موزون،نوا،کشیدن صدا،اجتماع حالت های صداهای مختلف.
لحن در اصطلاح چیست ؟نحوۀ خواندن وبیان کردن جملات با توجه به شرایط موجود وفضای حاکم برجمله و کل متن می باشد. باید دانست که به هنگام تلفظ کردن متن ،نه تنها هر متن ،بلکه هر بند وهر جمله نیز به تنهایی اعم از طنز یا جد ،لحن خاص خود را می طلبد و ممکن است درهر بند انواع واقسام لحن ها به کار گرفته شود .در کنار این موارد در هر جمله،هر کلمه نیز می تواند آوای خاص خود را داشته باشد. به طور مثال در شعرها،قافیه ها و ردیف ها در انواع مختلف،آواهای متفاوت وتلفظ های گوناگون را می طلبند ویا ممکن است تأکید شاعر یا نویسنده در هر جملۀ کوتاه روی کلمه ای خاص باشد که با رعایت لحن کامل وعلایم نگارشی واحوال نویسنده،شکل خاصی به خود می گیرد.(اکبری شلدره ای،1391:31)
انواع لحن ها وآهنگ های زبان فارسی:
1)لحن ستایشی: این لحن خاص ستایش خداوند است. در هنگام خواندن متن های ستایشی باید دو موضوع در نظر گرفته شود:نخست تقدس ساحت الوهیت . دوم:رابطۀصمیمانۀ بنده با آفریننده؛یعنی خواننده باید بالحنی متواضعانه ،نرم ولطیف،صمیمانه خداوند را ستایش کند. مانند تحمیدیه ها که در دیباچه ها و مقدمۀ کتاب های نظم و نثر دیده می شود.
در ستایش ها معمولا صفات خداوند یکی پس از دیگری شمرده می شود وشاعر با حالتی آن را بیان می کند که گویی از بیان آن ها لذت می برد و به آن افتخار می کند. این حالت که در آن عظمت خداوند یاد می شود ،از طرف دیگر خواری و کوچکی شاعر یا نویسنده را در پی دارد.
آدم آهنی و شاپرک نوشته ی خانم ویتاتو ژیلینسکای متولد 1933 م است . این داستان از کتاب ملخ شجاعاست که شامل 4 داستان به نام های زیر است : « دانه ی برفی که آب نشد » « ملخ شجاع » « کرم کنجکاو » «آد م آهنی وشاپرک »
کتاب توسط مؤ سسه ی کتاب همراه به چاپ رسیده و خانم ناهید آزاد منش مترجم آن است. مترجم چاپ دیگر کتاب خانم فرشته ساری است وانتشارات سروش آن را منتسر کرده است .
روش پیدا کردن مسند
به اول فعل های اسنادی، کلمه های «چگونه؟» یا «چی؟» اضافه می کنیم و مسند را به دست می آوریم؛ مانند:
دانش آموزان از کار خود راضی شدند. ← چگونه شدند؟ راضی ← مسند.
پیش گویی آنها، درست بود. ← چی بود؟ ← درست ← مسند.
فعل اسنادی (ربطی)
به فعل هایی که مسند می پذیرند فعل اسنادی (ربطی) می گویند.
مسند: صفت یا حالتی است که به وسیله ی فعل اسنادی به نهاد نسبت داده می شود؛ مثلاً:
حسین، فروتن است. ← فروتن «مسند» ، است «فعل اسنادی».
فروتن صفتی است که ما به وسیله فعل اسنادی به نهاد نسبت می دهیم.
فعل های اسنادی عبارتند از: «است ، بود ، شد ، گشت ، گردید ، شود ، باشد ، باد ، هست ، نیست».
نکته: گشت و گردید باید به معنای «شد» باشد، تا فعل اسنادی محسوب شود؛ مثال:
«هوا سرد گشت.» ← «گشت» فعل اسنادی است و به معنی «شد».
یک از نام های خداوند تبارک و تعالی "نور" است همان طور که در قرآن فرموده:الله نور السموات و الارض.خدا نور است یعنی روشن است و روشنی بخش .خدا که نور است هم خود روشن است هم به غیر روشنی می بخشد..خدا نور الانوار است .هرچیزی به نور او روشن است .شما هر چه را در عالم ظاهر می بینید به اسم "نور"خدامی بینید. چون او باعث زینت و آرایش اشیاست به او نور می گویند خدابا نور خود است که قلوب مومنین را به ایمان روشن می کند.یکی دیگر از معانی نور "هدایت "است خدا نور است یعنی هادی است .او هر چیز را به نور خود هدایت و راهنمایی میکند.
نور در معنای کوچ دادن و راندن و بردن است. "نور" گویند چون تاریکی را می برد.
خداوند با نور مطلق خود شرک و شریک را از خود رانده است. به قول حکیم نظامی:
راه تو به نور لا یــــــــــزالی از شرک و شریک هر دو خالی
نشان خدا هم روشنی است :هر کس که خدا او را به راه خود هدایت کند به روشنی و هدایت رسیده است. این انسان هم مظهر نور خدا می شود به طوری که اگر در راه های زندگی از لغزش و انحراف دور می شود .نشانه های الهی هم همان هایی است که در ظاهر می بینیم که علت ان که به چشم آمده از تجلی نور خدا بر آن هاست. اگر نور خدا براشیا نمی تابید هیچ چیز قابل رویت نبود وهمه ی اشیا مخفی بود .
شیخ محمود شبستری می گوید:
جهان جمله فروغ روی حق دان
حق اندر وی ز پیدایی است پنهان
در مناجات شعبانیه می خوانیم:
و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک
حدایا چشم دلمان را به نور نگاهت روشن کن.