ادبیات تعلیمی
اگر ادبیات را زاییده فطرت هنرجو و هنرپرور انسان بدانیم و به این قائل باشیم که ادبیات هنگامی به اوج هنر و زیبایی می رسد که این هنر ظاهری با یک تعهد درونی از سوی آفریننده آن همراه باشد، بالتبع به این نتیجه خواهیم رسید که عالی ترین نوع ادبیات، گونه ای است که انتقال دهنده این تعهد درونی باشد و در مخاطب تاثیری والاتر و ژرف تر از تاثیر لذت از هارمونی های ظاهری و لغوی ایجاد کند که همانا این لذت، لذتی است که زاییده تنبه و دگرگونی فکری و روحی مخاطب است.
در حقیقت باید گفت ادبیات هنگامی ادبیات است که به این دستاوردهای متعالی یعنی تعلیم و تربیت جوامع و نسلها رسیده باشد و بی شک ادبیات کلاسیک سرزمین ما نیز به عنوان یکی از غنی ترین ادبیات ملل از این ویژگی برخوردار است و اگر وسیع تر به موضوع بنگریم روح تعلیم و تربیت در همه ادبیات ما گسترده شده و اینگونه نیست که تنها متونی که ما در آن حوزه ادبیات تعلیمی می شناسیم مصداق گفته ما باشد، بلکه سایر متون نیز در دیگر ژانرهای ادبی همچون عاشقانه و احساسی در نهایت تاثیر تعلیمی بر مخاطب می گذارند. به عنوان مثال آیا می توان شاهنامه فردوسی را که به عنوان یک شاهکار حماسی مطرح است فاقد ارزشهای تعلیمی و تربیتی بدانیم؟ قطعاً پاسخ منفی است.
یا مثلاً چگونه می توان گفت مطالعه منظومه خسرووشیرین به عنوان یک اثر در ادبیات عاشقانه سهمی در تعالی روحی و روانی افراد ندارد و انسان هیچ درسی از آن نمی آموزد. باید پذیرفت که اگر ادبیات حماسی روحیه دلیری و جوانمردی را در انسان می پرورد و اگر ادبیات عاشقانه حس دلدادگی و زیبا پسندی را در وی زنده می کند، همه اینها در واقع جزیی از تربیت او به حساب می روند و در تکامل و تعالی او نقش اساسی دارند. مثلاً آنجا که سعدی فرمود:
ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان
به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری
جدا از آنکه یک حس عاشقانه را در انسان بیدار می کند به او می آموزد که خداوند به انسان دل داده که او آن را به جانان بسپارد.
و آنجا که انسان بی علاقه به پری رویان را آدم نمی داند، به او گوشزد می کند که ویژگی آدمی عشق و دلدادگی است.
در من این است که صبرم ز پری رویان نیست
وز گل و لاله گریز است ز گل رویان نیست
هان تو عیبم مکن ای خواجه اگر آدمیی
کادمی نیست که میلش به پری رویان نیست
اما گمان می رود نخستین بحثی که در ادبیات تعلیمی مطرح می شود، بحث در مورد خاستگاه آن است؛ یعنی اصولاً ادبیات تعلیمی از کجا آغاز می شود؟ یا بهتر بگوییم، یک شاعر تحت چه شرایط درونی و بیرونی (اجتماعی و سیاسی) به این دیدگاه می رسد که باید به تعلیم و تربیت روی آورد و پا به اقلیم ادبیات تعلیمی نهاد؟
به نظر می رسد پاسخ به این پرسش نیاز به یک پیش مقدمه ذهنی دارد و آن این است که شاعر یا به طور کلی هنرمند به واسطه بینش متفاوتی که دارد به ایفای نقش اجتماعی خود می پردازد یا بهتر بگوییم این بینش خاص در انسان است که از او یک شاعر می سازد؛ لذا همین بینش متفاوت موجب می شود شاعر چیزی را ببیند که افراد عادی از درک آن عاجزند. و همین بینش و شناخت است که تعهد و مسئولیت را در او درونی می کند و او را بر آن می دارد تا همین دگرگونه دیدن و دگرگونه اندیشیدن را به جامعه انتقال دهد. مثلاً صائب تبریزی به این اندیشه می رسد که اظهار عجز طبقات پایین جامعه باعث درازدستی و تعدی بیشتر طبقات فرادست می شود و می گوید:
اظهارعجز پیش ستمگر ز ابلهی است
اشک کباب باعث طغیان آتش است
گاهی نیز شاعر نقش حافظه جامعه را بازی می کند و نکاتی که انسان طی زندگی روزمره از یاد می برد را به یاد او می آورد. به عنوان نمونه انسان گاهی فراموش می کند که زندگی او جاویدان نیست و روزی که قرار باشد از دنیا برود ثروت دنیوی نمی تواند لحظه ای به زندگی او بیفزاید. سعدی همین نکات را در چند بیت دلنشین یادآوری می کند.
خبر داری ای استخوانی قفس؟
که جان تو مرغی است نامش نفس؟
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید
دگر ره نگردد به سعی تو صید
سکندر که بر عالمی حکم داشت
در آن دم که بگذشت و عالم گذاشت
میسر نبودش کز او عالمی
ستانند و مهلت دهندش دمی
(بوستان)
منظور آنکه این گونه پندهای اخلاقی در قالب سخنان دلپذیر و خوشایند در ادبیات کلاسیک فراوان است که از خداوند توفیق می خواهم تا بتوانم در سری جدید مجموعه مقالات “در کوچه باغ ادب” آنها را در حد بضاعت خود پیشکش خوانندگان گرامی نمایم.
سیدمحسن حسینی طه
منبع: روزنامه اطلاعات، شماره ۲۳۶۴۲ به تاریخ ۱۱/۳/۸۵، صفحه ۶ (وادی ادبیات)
ادبیات تعلیمی
تعلیم، مصدر باب تفعیل عربی است به معنای آموزش دادن. در اصطلاح، ادبیات تعلیمی یکی از مهمترین و قدیمیترین انواع ادبی است که هدف اصلی آن آموزش است. این اصطلاح از بدو پیدایش به دو معنای خاص و عام به کار رفته، در گذشته معنای خاص آن بیشتر مورد توجه بوده است اما بعدها معنای عام آن اهمیت فوقالعادهای یافته است:
۱- ادبیات تعلیمی در معنای خاص خود شامل دستورالعملهایی بوده که به آموزش یک فن یا هنر خاص اختصاص داشته است. قدیمیترین نمونه از این دست، شعری از هسیود یونانی (قرن هشتم قبل از میلاد) است که تجربههای خود را در کشاورزی به برادر خود میآموزد. ویرژیل شاعر رومی نیز منظومهای دارد که موضوع آن چگونگی اداره مزرعه و نگهداری از آن است. این نوع ادبیات در زبان فارسی نیز نمونههایی دارد از جمله:« نصاب الصبیان» ابونصر فراهی در لغت، دانشنامه میسری در داروشناسی و طب.
۲- در معنای عام به آثاری گفته میشود که موضوع آن مسائل اخلاقی، عرفانی، مذهبی، اجتماعی، پند و اندرز، حکمت و … است.
امروزه وقتی از ادبیات تعلیمی سخن میگویند، منظور ادبیات تعلیمی در معنای عام است. به نظر میرسد که شاعران فارسی زبان در سرودن شعر تعلیمی متأثر از اندرزنامههایی باشند که قبل از اسلام در دوران ساسانیان نوشته شده بود. آفریننامه اثر بوشکور بلخی و کلیله و دمنه منظوم رودکی که بیتهایی پراکنده از آنها باقی مانده است، از قدیمترین نمونه منظومههای تعلیمی است که در زبان فارسی دری به جا مانده است؛ اما، نخستین اثر منظوم و مستقل فارسی در اخلاق، پندنامه نوشیروان است که بدایعی بلخی، معاصر سلطان مسعود، آن را سروده است.
در قرن پنجم، ناصر خسرو با سرودن قصاید طولانی در وعظ و حکمت، و بیان اعتقادات دینی و انتقادهای سخت اجتماعی از مشهورترین شاعران، در قلمرو شعر تعلیمی است. حدیقه الحقیقه نسایی، مخزن الاسرار نظامی، مثنوی مولوی و بوستان سعدی از زیباترین و پرمعناترین اشعار تعلیمی هستند که در آنها از داستان و حکایت و تمثیل برای بیان مفهوم استفاده شده و به شیوه پند و اندرز غیر مستقیم است.
شعر تعلیمی در قدیم شامل سرودههای اخلاقی و مذهبی و عرفانی است ولی از انقلاب مشروطه به بعد مسائل سیاسی و اجتماعی وارد آن میگردد و آن را غنیتر میسازد و ادبیات را به سوی تعهد و مسائل اجتماعی سوق میدهد.
آنچه که باعث رونق و شکوفایی و دوام ادبیات تعلیمی گردید، شکل گیری عرفان و تصوف در فرهنگ ایران بود. عارفان که فرهنگ کنارهگیری از دنیا را پیش گرفته بودند، مرتب انسانها را به ناپایداربودن دنیا و گذرا بودن لذتها و غمهای آن متوجه میکردند؛ بنابراین عرفان عمدهترین سهم را در ادبیات تعلیمی ایران دارد. از آنجا که مخاطبان شعر تعلیمی مردم عادی هستند زبانی که برای نوع ادبیات به کار برده شده، ساده و تا حد امکان قابل فهم همگان است.
عدهای شعر تعلیمی را در برابر شعر ناب قرار دادهاند و معتقدند آموزش، وظیفه هنر نیست. از زمانی که افلاطون شاعران را از مدینه فاضله طرد کرد این مباحث در تاریخ ادبیات شروع شد و از آن زمان تا امروز نظریات مختلفی درباره ارتباط بین شعر و تعلیم و آموزش و درباره جوهر هنر و وظایف آن اظهار شده است؛ عدهای وصف تعلیمی را برای شعرهایی که جنبه آموزشی دارند به صورت تحقیرآمیز به کار میبرند. با این حال در میان شاهکارهای بزرگ دنیا به آثاری برمیخوریم که علاوه بر ارزش هنری دارای جنبه آموزشی و تعلیمی هستند مثل کمدی الهی دانته.
هر چند آثار منثور نیز به ادبیات تعلیمی پرداختهاند و نمونههایی مثل قابوسنامه، گلستان سعدی، سیاستنامه و … پدید آمدند اما در حوزه شعر نمونههای هنریتر و والاتر و درخشانتری از این نوع ادبی را میتوان دید. در زیر به عنوان نمونه ابیاتی از نصاب الصبیان در آموزش نامهای قرآن ذکر میشود:
ای تو را در فهم داده حق طبع سلیم
هیچ دانی چند دارد نام قرآن عظیم؟
هم کتاب است و کلام و هم مبارک هم شفا
عهد و فرقان و مبین و حبل و بشری و حکیم
باز تبیان و بلاغ و رحمت و ذکر هدی
موعظه، نور و بیان است و صراط المستقیم
ابیاتی از مثنوی معنوی:
سجده نتوان کرد بر آب حیات
تا نیابم زین تن خاکی نجات
ابیاتی از پروین اعتصامی:
بباید هر دو پا محکم نهادن
از آن پس فکر بر پای ایستادن
نگردد شاخک بی بن برومند
زتو سعی و عمل باید زمن پند
- ۹۳/۰۸/۲۱