مشق فارسی دوره اول متوسطه

نکاتی در خصوص ادبیات فارسی دوره اول متوسطه

مشق فارسی دوره اول متوسطه

نکاتی در خصوص ادبیات فارسی دوره اول متوسطه

مشق فارسی دوره اول متوسطه

این وبلاگ با همکاری خانم معصومه ترکمان از مدرسه فرزانگان نهاوند مدیریت می شود و در خصوص مطالبی برای استفاده دانش آموزان دوره اول متوسطه می باشد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
آخرین نظرات

۲۵۰ مطلب توسط «معصومه ترکمان» ثبت شده است

درس زندگی همین لحظه هاست پایه هفتم

معصومه ترکمان | سه شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۲۸ ق.ظ

🖍بند پنجم:

می گویند ، اسکندر در اثنای سفر به شهری رسید و از گورستان عبور کرد .سنگ مزارها را خواند و به حیرت فرو رفت ؛ زیرا مدت حیات صاحبان قبور که بر روی سنگ ها حک شده بود ، هیچ کدام از ده سال تجاوز نمی کرد . یکی از بزرگان شهر را پیش خواند . به او گفت :" شهری به این صفا، با هوای خوب و آب گوارا ، چرا زندگی مردمش چنین کوتاه است ؟" آن مرد پاسخ داد :" ما زندگی را با نظری دیگر می نگریم ، زندگی به خوردن و خفتن و راه رفتن نیست . اگر چنین باشد ، ما با حیوانات تفاوتی نداریم . زندگی حقیقی آن است که در جست وجوی دانش و یا کار مفید و سازنده بگذرد . با این قرار ، هیچ کس بیش از پنج و شش و حد اکثر ده سال زندگی نمی کند ؛ زیرا قسمت اعظم عمر به غفلت سپری می شود ".

🔹قلمرو زبانی:

🖌واژگان : اثنا : میانه ها ، در اثنا در میان/ حیات : زندگی / قبور : قبرها جمع قبر/ حک کردن: خراشیدن، تراشیدن/ تجاوز نمی کرد : از حد نمی گذشت / قسمت اعظم: قسمت بیشتر و بزرگتر/ سپری می شود : طی می شود .

🖌این بند دارای ۱۹ جمله است .

جمله اول:  می گویند فعل و نهاد / و تمام این بند مفعول این فعل .


جمله دوم: اسکندر نهاد/ در اثنای سفر  قید / شهری متمم / رسید فعل

جمله سوم : گورستان متمم /عبور کرد فعل مرکب.


جمله چهارم : سنگ مزارها گروه مفعولی/ خواند فعل / نهاد محذوف


جمله پنجم: و حرف ربط/ به حیرت فرو رفت عبارت فعلی ؟؟ ؟


جمله ششم : زیرا حرف ربط/ مدت حیات صاحبان قبور گروه نهادی/ بر روی حرف اضافه / سنگ ها متمم / حک شده بود فعل مجهول.


جمله هفتم: هیچ کدام نهاد/ ده سال متمم/ تجاوز مفعول؟؟  / نمی کرد فعل.


جمله هشتم :یکی مفعول / بزرگان شهر متمم اسمی / پیش قید/ خواند فعل .

جمله نهم : او متمم / گفت فعل / جمله داخل گیومه بعد از گفت مفعول.


جمله دهم: شهری مضاف الیه گسسته/ این صفا متمم ، با این صفا متمم قیدی/ هوای خوب متمم / آب گوارا معطوف به متمم / چرا قید پرسش / زندگی مردمش گروه نهادی / چنین قید / کوتاه مسند / است فعل .


جمله یازدهم : آن مرد بزرگ گروه نهادی / پاسخ مفعول/ داد فعل


جمله دوازدهم : ما نهاد/ زندگی مفعول / نظری دیگر گروه متممی ، متمم قیدی / می نگریم فعل.


جمله سیزدهم : زندگی نهاد / خوردن متمم ، خفتن و راه رفتن معطوف به متمم ،/ به خوردن و خفتن و راه رفتن مسند / نیست فعل.


جمله چهاردهم: اگر حرف ربط/ چنین مسند / باشد فعل اسنادی و  نهاد .


جمله پانزدهم :ما نهاد / حیوانات متمم / تفاوت مسند/ نداریم فعل.


جمله شانزدهم : زندگی حقیقی گروه نهادی/ آن مسند/ است فعل.


جمله هفدهم : که حرف ربط / در جستجوی دانش متمم/ و یا هر دو حرف عطف / کار مفید معطوف به متمم / سازنده معطوف به صفت / بگذرد فعل و نهاد.


جمله هیجدهم : با این قرار متمم قیدی/ هیچ کس گروه نهادی / بیش از پنج و شش و حد اکثر ده سال قید /زندگی مفعول؟؟/ نمی کند فعل.


جمله نوزدهم : زیرا حرف ربط / قسمت اعظم عمرگروه نهادی/ به غفلت متمم قیدی / سپری مسند / می شود فعل .

  • معصومه ترکمان

معنی اشعار کتاب ادبیات فارسی پایه هشتم | همه شعرهای کتاب

معصومه ترکمان | جمعه, ۲۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۴۱ ب.ظ

کلیک نمایید:

معنی اشعار کتاب ادبیات فارسی پایه هشتم | همه شعرهای کتاب
عنوان: معنی اشعار کتاب ادبیات فارسی پایه هشتم
توضیحات: معنی اشعار کتاب ادبیات فارسی پایه هشتم | همه شعرهای کتاب

  • معصومه ترکمان

درس ششم فارسی نهم - آداب زندگانی

معصومه ترکمان | جمعه, ۲۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۱۳ ب.ظ

بدان که مردم بی هنر مادام بی سود باشد، چون مغیلان که تن دارد و سایه ندارد؛

 ای پسر بدان که انسان بی فضیلت همیشه بی فایده است، مانند درختچه خارشتر که جسم دارد ولی سایه ندارد.

نه خود را سود کند نه غیر خود را؛

 (چنین انسانی) نه برای خود سودمند است و نه برای دیگران.

جهد کن که اگر چه اصیل وگوهری باشی گوهرتن نیز داری که گوهرتن از گوهر اصل بهتر بود؛

 با وجود داشتن اصل و نسب نیکو تلاش کن شایستگی فردی نیز داشته باشی زیرا شایستگی فردی از اصل و نسب نیکو بهتر است.

چنان که گفته اند: بزرگی خرد و دانش راست نه گوهر را،

 زیرا همان گونه که گفته اند: بزرگی انسان به عقل و دانش اوست نه به اصل و نسب او

اگر مردم را با گوهر اصل گوهر هنر نباشد، صحبت هیچ کس را به کار نیاید.

 اگرانسان همراه با اصل و نسب نیکو شایستگی فردی نداشته باشد، برای همنشینی با هیچ کسی مناسب نیست.

در هر که این دو گوهر یابی، چنگ در وی زن و از دست مگذار که وی همه را به کار آید.

درهر کس این دو ویژگی( اصل و نسب نیکو و شایستگی فردی) را یافتی با او ارتیاط برقرار کن و او را از دست نده زیرا چنین انسانی برای همه سودمنده است.

سخن،ناپرسیده مگوی و از گفتار خیره پرهیز کن.

سعی کن تا زمانی که از تو سوالی نکرده اندحرفی نزنی و از سخنان بیهوده دوری کنی

چون باز پرسند،جز راست مگوی.تا نخواهند، کس را نصیحت مگوی و پند مده؛

وقتی که از تو چیزی بپرسندفقط راست بگویی و تا کسی از تو نخواهد نصیحت نکن.

خاصّه کسی را که پند نشنود که او خود اوفتد.

مخصوصاً کسی را که نصیحت پذیر نیست؛ که او خود سرش به سنگ خواهد خورد و متّوجه خواهد شد.

در میان جمع هیچ کس را پند مده.

هیچ کس را در میان جمع نصیحت نکن .

از جای تهمت زده پرهیز کن

از جایی که ممکن است در آن جا به تو تهمت بد زده شود دوری کن.

و از یار بد اندیش و بدآموز بگریز.

از دوست بد خواه و بد آموز فرار کن ( دوری کن )

به غم مردمان شادی مکن تا مردمان نیز به غم تو شادی نکنند.

در ناراحتی دیگران شادمانی و پایکوبی مکن تا آنان نیز به ناراحتی تو خوش­حال و شادمان نباشند.

داد ده تا داد یابی.

با دیگران به عدل و انصاف رقتار کن تا با تو نیز به عدالت و انصاف رفتار شود

خوب گوی تا خوب شنوی.

با دیگران به نیکویی صحبت کن  تا دیگران نیز با نیکویی با تو حرف بزنند.

اگر طالب علم باشی،پرهیز گار و قانع باش و علم دوست و بردبار و کم سخن و دور اندیش.

  اگر می خواهی علم به دست بیاوری باید پارسا و خشنود باشی.علم را دوست بداری و صبر داشته باشی.کمتر سخن بگویی و عاقبت نگر باشی.


  • معصومه ترکمان

مسابقه ترجمه مطابق با کتاب نگارش دوره اول متوسطه

معصومه ترکمان | چهارشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۷، ۰۸:۱۰ ب.ظ


به نام خداوند قلم

          جمله ،بهترین واحد برای ترجمه کردن است.  شیوا بودن و بیان ترجمه یک متن و بهره گیری از کلمات رسا یکی از معیارهای یک ترجمه موفق است. یکی از عواملی که به رسا بودن ترجمه کمک می نماید، اجتناب از جملات طولانی است. به عبارتی یک مترجم بایستی بتواند جملاتی که طول زیادی دارند را به جملات کوتاه تر تقسیم نماید تا موجب رسایی بیشتر متن گردد.

       گروه ادبیات فارسی دوره اول متوسطه نهاوند ،در راستای تحقق برنامه عملیاتی و سالانه گروه ادبیات فارسی  ؛ مسابقه ترجمه و ویرایش حکایت های کوتاه عربی و انگلیسی را  بین دانش آموزان این دوره برگزار می کند.

     هدف از اجری این مسابقه آشنایی دانش آموزان دوره اول متوسطه با ترجمه صحیح و سلیس و دست یابی به اهداف آموزشی کتاب مهارت های نوشتاری پایۀ مربوط به خود می باشد .

نحوه اجرا:

    1-از هر مدرسه سه اثر برتر بدون در نظر گرفتن پایه ارسال گردد.

2- ترجمه ها باید روان و در حد کتاب نوشتاری با توجه به نکات آموزش داده شده توسط همکاران باشد.

4- هر دانش آموز می تواند در دو بخش عربی و انگلیسی شرکت نماید .

5- نوشته ها فقط در کاغذ a4 با ذکر مشخصات دانش آموز ارسال گردد.

6- مهلت ارسال 30 آذر ماه 97

7- مهل ارسال پژوهشگاه معلم نهاوند – گروه ادبیات فارسی دوره اول متوسطه می باشد.

8- نوشتن نام دبیر مربوطه به همراه مشخصات دانش آموز و مدرسه الزامی است .
9- ترجمه های انگلیسی و عربی به صورت جداگانه و در صفحات مجزا ارسال گردد.

10- دانش آموزان  می توانند  جهت آگاهی از متن انگلیسی و عربی به آدرس الکترونیکی   

http://g-a-nahavand.blog.ir/     مراجعه نمایند

ملاک های ارزشیابی:

رعایت ترتیب اجزای جمله – بهره گیری از لغات همسو با متن کتاب فارسی دوره تحصیلی مربوطه – سلیس و روان بودن – نداشتن غلط املایی

متن انگلیسی:

Rose loved drawing. She was very poor and didn’t have pens or pencils.

She drew pictures in the sand with sticks.

One day, an old woman saw Rose and said, ‘Hello! Here’s a paintbrush and some paper for you.’

‘Thank you!’ smiled Rose.

She was so happy.

‘Hmmm, what can I paint?’ she thought.

She looked around and saw a duck on the pond.

‘I know! I’ll paint a duck!’

So she did. Suddenly, the duck flew off the paper and onto the pond.

‘Wow!’ she said. ‘A magic paintbrush!’

Rose was a very kind girl and she painted pictures for everyone in her village.

She painted a cow for the farmer, pencils for the teacher and toys for all the children.

The king heard about the magic paintbrush and sent a soldier to find Rose.

‘Come with me,’ said the soldier. ‘The king wants you to paint some money for him.’

‘But he’s already rich,’ said Rose.

‘I only paint to help poor people.’

But the nasty soldier took Rose to the king.

‘Paint me a tree with lots of money on it,’ he shouted.

Rose was brave and said, ‘No!’

So the king sent her to prison.

But Rose painted a key for the door and a horse to help her escape.

The king chased after her.

So she painted a big hole, and splat!

The king fell in.

Today, Rose only uses her magic paintbrush to help people who really, really need help.

متن عربی:

دخل طفل صغیر لمحل الحلاقة فهمس الحلاق للزبون : هذا أغبى طفل فی العالم

انتظر وأنا سأثبت لک.. فوضع الحلاق 5 ریال فی ید و ریال واحد فی الید  الأخرى..... نادى الطفل وعرض علیه المبلغین أخذ الطفل الریال ومشى!!

قال الحلاق: ههههه ألم أقل لک؟ ذا الطفل لا یتعلم أبدا  وفی کل مرة یکرر نفس الأمر !!

عندما خرج الزبون قابل الطفل خارجاً من محل الآیس کریم تقدم منه وسأله لماذا تأخذ الریال کل مرة ولا تأخذ ال5 ریالات ؟؟؟  قال الطفل : لأنه فى الیوم الذی سأخذ فیه ال5 ریالات سوف تنتهی اللعبة !

لا تحتقر إنساناً ولا تستصغر شخصاً

ولا تعیب مخلوقاً !! فالغبی فعلاً : هو منیظن أن  الناس أغبیاء.


  • معصومه ترکمان

ترتیب طبیعی بخش‌های جمله

معصومه ترکمان | چهارشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۵۱ ب.ظ


در روال طبیعی کلام، هر‌یک از بخش‌های جمله برای خود، جای مشخصی دارد که رعایت آن لازم است و اگر رعایت نشود، جمله به‌صورت نابسامان درمی‌آید. معمولاً در جملهٔ بسامان، نهاد که آن را مسندالیه نیز می‌گویند، در آغاز جمله می‌آید:

من حقیقت را می‌دانم.

مفعول صریح یا مفعول رایی معمولاً بلافاصله بعد از نهاد و پیش‌از بخش‌های دیگر جمله می‌آید:

ما نعمت‌های دنیا را برای همهٔ مردم دنیا می‌خواهیم.

مفعول با‌واسطه، یعنی متمّم اجباری، بعد از مفعول صریح می‌آید:

من حقیقت را به او گفتم.

متمّم فعل بعد از مفعول، با کمک یکی از حروف اضافه می‌آید:

من این کتاب را برای مطالعهٔ خودم به‌قیمت گزافی خریده‌‌ام.

سرانجام بعد از متمّم فعل، قید فعل می‌آید که فعل را توصیف می‌کند:

من پیشامد امروز را برای او خوب توضیح دادم.

قیدها و متمّم‌های زمان و قید نگرش و اظهار‌نظر که وابسته به کلّ جمله هستند، معمولاً در آغاز جمله می‌آیند:

امروز مردم ما از هر زمان دیگری آگاه‌ترند.

متأسّفانه حقیقت، خود را دیر نشان می‌دهد.

گاهی کلام اقتضا می‌کند که روی یکی از اجزای جمله بیشتر تکیه شود. در‌ این‌ صورت بخشی را که می‌خواهیم خواننده یا شنونده بیشتر به آن توجه کند، در آغاز جمله می‌آوریم. مثلاً جملهٔ «آن‌هایی که خدا را خوب می‌شناسند، هرگز او را فراموش نمی‌کنند» را وقتی بخواهیم بر کلمهٔ «خدا» تکیه کنیم، به‌ این‌ صورت می‌‌آوریم:

خدا را، آن‌هایی که او را خوب می‌شناسند، هرگز فراموش نمی‌کنند.

و جملهٔ «مردم ما سرنوشت کشور خود را هرگز به دست بیگانگان نمی‌سپارند» را هنگامی‌ که قصد ما تکیه بر «سرنوشت کشور» است، به ‌این ‌صورت می‌آوریم:

سرنوشت کشور خود را، مردم ما، هرگز به‌دست بیگانگان نمی‌سپارند.

#آواچهٔ ۳۵، است و هست

اخیراً دیده می‌شود که بعضی از نویسندگان یا مترجمان بدون هیچ ضرورتی، فقط از روی سهل‌انگاری یا ناآگاهی، ترتیب طبیعی بخش‌های جمله را رعایت نمی‌کنند. چنین کاری موجب بروز اختلال در فهم درست و دقیق مطلب می‌شود و باید جداً از آن پرهیز کرد. اینک نمونه‌هایی از این‌گونه جمله‌ها:

– شرکت‌های نفتی نبرد برای به‌دست‌آوردن سهم بیشتر در بازار نفت را شروع کردند.
+ شرکت‌های نفتی برای به‌دست‌آوردن سهم بیشتر در بازار نفت، نبرد را شروع کردند.

– متأسفانه به‌رغم تلاش مسئولان، به‌سبب مشکلات فراوان آن زمان، کار به جایی نرسید.
+ متأسفانه به‌سببِ مشکلات فراوانِ آن زمان، به‌رغم تلاش مسئولان کار به‌جایی نرسید. 

– کارد به سینهٔ او خورد و عقب‌عقب رفت، در حالی‌ که دست روی سینهٔ خود گذاشته بود.
+ کارد به سینهٔ او خورد و در حالی‌ که دست روی سینهٔ خود گذاشته بود، عقب‌عقب رفت.

– بدن پرندگان با عایق حرارتی مناسبی پوشیده شده است: پر.
+ بدن پرندگان با پر که عایق حرارتی مناسبی است، پوشیده شده است.


چکیدۀ بحث

قیدها و متمّم‌های زمان و قید نگرش و اظهار‌نظر + نهاد (مسندالیه) + مفعول صریح (مفعول رایی) + مفعول با‌واسطه (متمّم اجباری) + متمّم فعل + قید فعل + فعل.

نکته: جابه‌جایی اجزای جمله برای تأکید.


چکیده‌ای از: غلامرضا ارژنگ، ویرایش زبانی برای زبان نوشتاری فارسی امروز، تهران: قطره، ۱۳۸۹.

  • معصومه ترکمان


دستورزبان فارسی به گونه ای است که به ما می آموزد چگونه اجزای یک جمله را در کنار هم قرار دهیم تا هم معنا و مفهوم صحیحی را برساند و هم از نظر دستور نویسان درست و کاربردی باشد.

گروه های سازنده ی جمله به دو شیوه در کنار هم قرار می گیرند: شیوه ی عادی و شیوه ی بلاغی.

 

  • معصومه ترکمان

حفظ حروف اضافه و ربط به شعر

معصومه ترکمان | چهارشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۱۰ ق.ظ

حروف اصافه


حروف اصافه به شعر

  • معصومه ترکمان

انواع نثر

معصومه ترکمان | سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۲۰ ب.ظ
  • معصومه ترکمان

کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم صفحه ۳۴ با موضوع دزدی پیراهنی را دزدید

معصومه ترکمان | سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۱۶ ب.ظ

بازنویسی حکایت در مورد دزدی پیراهنی را دزدید

کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم صفحه ۳۴ با موضوع دزدی پیراهنی را دزدید

خود حکایت :

دزدی پیراهنی را دزدید وآن را به پسرش داد که به بازار ببرد و بفروشد . پسر پیراهن  را به بازار برد ؛ اما آن را از او دزدیدند.

وقتی به خانه برگشت پدرش پرسید . پیراهن را چند فروختی ؟

پسر گفت به همان قیمتی که شما خریده بودید

باز نویسی حکایت :

روزی روزگاری پدری که شغل او دزدی بود پیراهنی می­دزدد. پدر پیراهن دزدی را به پسر داده و به او می­گوید آن پیراهن را به بازار برده و بفروشد. پسر پیراهنی که پدرش به او داده بود به بازار ببر بفروش اما پیراهن را از او دزدیدند. پسر وقتی به خانه بازگشت با پدرش روبه رو شد. پدرش از او پرسید پیراهن را به چه قیمتی فروختی؟ پسر گفت:به همان قیمتی که شما خریده بودید.(هیچ). در واقع هر چیزی که از راه حلال به دست نیاید به همان صورت از دست می­رود. این داستان بیان­کننده این امر است که دزدی امری ناپسند است

برگرفته از سایت انشا باز

  • معصومه ترکمان

بازویسی تو نیکی می کن و در دجله انداز

معصومه ترکمان | سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۱۲ ب.ظ


بازویسی تو نیکی می کن و در دجله انداز

انشا در مورد تو نیکی می کن و در دجله انداز

مقدمه:بیت کامل شده ی این مصرع این است:

تو نیکی می کن و در دجله انداز             گه ایزد در بیابانت دهد باز  

تنه ی انشا:پیرمردی تنها و سالخورده در کنار دجله خانه ایی فقیرانه داشت و زندگی می کرد.از سر تنهایی و دلسوزی روزانه به کنار دجله می رفت و تکه نانی با خود می برد و کنار ان می نشست و تکه نان را خرد می کرد و در اب می ریخت تا غذایی برای ماهی های درون اب باشد گذشت و گذشت تا اینکه پیرمرد قصد سفر کرد و در مسیر خود باید از بیابان گذر می کرد .به دلیل پیری و سالخوردگی سفر پیرمرد به درازا کشیده شد و مرد زمانی که به بیابان رسید نه ابی داشت  و نه غذایی و نه توانی برای بازگشت به خانه…..پیرمرد تمام تلاش خود را کر تا خود را به جایی برساند.اما چیزی جز صحرا و دشت خالی  افتاب سوزان ندید در حالی که از گشنگی و تشنگی به زمین افتاده بود و با خدا لب به سخن گشود:پروردگارا پیرمردی تنها هستم که ازبد روز گار اینجا اسیر خاک و افتاب سوزان شده ام.ازارم به هیچکس  نرسید ه و تمام تلاشم ان بوده که از هرچه داشتم به دیگران کمک کنم…خداوندا اینجا زمین گیر شده ام و نه راه پیش دارم و نه راه پس،خودت نجاتم ده و مرا از این معصیت رهایی ده.چند لحظه ایی که گذشت از دور مردی را دید که به سمت او می اید .فکر کرد که از ضعف شدید سرابی می بیند.ولی مرد لحظه به لحظه نزدیک تر می شد و پیرمرد متوجه شد که سراب نیست.مرد به پیرمرد رسید و جویای حال او شد و پیرمرد از ضعف و گرسنگی خود گفت.مرد جواب از کیف خود تکه نانی بیرون اورد و به دست پیرمرد دادو پیرمرد لحظه ایی به نان نگاه کرد و با خود اندیشید ،این همان تکه نانی است که برای ماهی ها ی دجله می ریخت و خداوند ان رادر بیابان به ان باز گرداند…

ساده نویسی مثل نویسی در مورد تو نیکی می کن و در دجله انداز

برداشت از سایت انشا باز
  • معصومه ترکمان