مشق فارسی دوره اول متوسطه

نکاتی در خصوص ادبیات فارسی دوره اول متوسطه

مشق فارسی دوره اول متوسطه

نکاتی در خصوص ادبیات فارسی دوره اول متوسطه

مشق فارسی دوره اول متوسطه

این وبلاگ با همکاری خانم معصومه ترکمان از مدرسه فرزانگان نهاوند مدیریت می شود و در خصوص مطالبی برای استفاده دانش آموزان دوره اول متوسطه می باشد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
آخرین نظرات

۱۶ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

تست های فارسی سال نهم - درس نهم : درس راز موفقیت

معصومه ترکمان | يكشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۷، ۰۴:۴۱ ب.ظ


-    کدامیک از موارد زیر صحیح نیست ؟

1 ) برخواست = بلند شد                            2 ) بلند آوازه = آواز بلند

3 ) تعرض = دشمنی                                  4 ) هر سه مورد

پاسخ : گزینه 4

2-   کدامیک از موارد ذیل معنی کلمه « تعرض » می باشد ؟

1 ) دشمنی                                     2 ) گفتگو کردن

3 ) حالتی از اعتراض به خود گرفتن          4 ) نامه نوشتن           

  • معصومه ترکمان

بیش از صد تست فارسی برای پایه های هفتم با جواب

معصومه ترکمان | يكشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۷، ۰۴:۳۵ ب.ظ



دانلود بیش از صد تست پایه هفتم در قالب ورد با جواب
عنوان: بیش از صد تست فارسی هفتم با جواب

  • معصومه ترکمان

بازنویسی حکایت نگاری شخصی خانه به کرایه گرفته بود پایه هفتم

معصومه ترکمان | يكشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۷، ۰۴:۲۵ ب.ظ

متن حکایت:

«شخصی خانه به کرایه گرفته بود. چوب های سقف بسیار صدا می داد. به خداوند خانه از بهر مرمّت آن سخن بگشاد. پاسخ داد: چوب های سقف ذکر خدا می کنند. گفت: نیک است؛ اما می ترسم این ذکر به سجود بینجامد.»    عبید زاکانی

 

بازنویسی حکایت:

شخصی خانه ایی اجاره گرفته بود. اما چوب های سقف بسیار صدا می داد. مرد به صاحب خانه مراجعه کرد و برای بازسازی سقف خانه با او حرف زد. صاحب خانه در پاسخ به سخن مرد گفت: چوب های سقف، ذکر خداوند می کند. مرد مستاجر گفت: درست است اما من می ترسم که این ذکر به سجده برسد. جمله آخر این منظور را به دنبال دارد که این پشت گوش انداختن ها و بهانه آوردن ها در نهایت به ریزش و فرود آمدن سقف بر زمین خاتمه می یابد.

 

توضیح شیوا :

این یک لطیفه یا حکایت هست. به زبان ساده میشه گفت: یک نفر خونه ای اجاره میکنه، متوجه میشه چوب های سقف (ستون های خونه) محکم نیستند و چون تکون میخورند صدا میدن، از صاحبخانه درخواست میکنه که سقف رو تعمیر بکنه. صاحبخانه در جواب میگه این صداها به خاطر سستی چوب ها نیست، این چوب ها دارن خدا رو ذکر میکنند!! مستاجر در جواب میگه: درسته ولی صداها به قدری زیاد هست که میترسم این ذکر آخرش به سجده ختم بشه! (یعنی سقف خونه فرو بریزه)

  • معصومه ترکمان

موضوع : بازنویسی حکایت

معصومه ترکمان | يكشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۷، ۰۶:۰۳ ق.ظ

انشای صفحه_34

موضوع : بازنویسی حکایت


حکایت:

شخصی پیراهنی را دزدیده بود به پسرش داد تا به بازار ببرد وبفروشد درراه پیراهن را از پسر دزدیدند؛ پسر وقتی به خانه برگشت پدر از وی پرسید پیراهن را چند فروختی؟

پسر گفت:به آن قیمتی که شما خریده بودید.


بازنویسی کوتاه:

روزی از روزگاران قدیم شخصی به بازار رفت و یک پیراهن دزدید و به خانه آورد وبه پسرش داد که در بازار بفروشد

پسر به بازار رفت که پیراهن رابفروشد دزدی دیگر آمد وهمین پیراهن را ازپسر دزدید پسر با دست خالی به خانه برگشت.

پدر از پسرش پرسید پیراهن را چه قیمتی فروختی؟

پسرجواب داد: پیراهن را باهمان قیمتی که شما خریده بودی  فروختم.

 

بازنویسی بلند:

در زمان فتحلی شاه قاجار پیر مردی به نام تیمور زندگی فقیرانه ای داشت و مایحتاج زندگی خود را از راه خارکشی بدست می آورد و زندگی مشقت باری داشت زندگی میکرد مدتی بود که پیرمرد توان رفتن به صحرا و بیابان را نداشت و رو به پسرش آورده بود پسر تیمور  پسری عاقل دانا و بسیار مذهبی بود تیمور چند روزی شده بود که به دزدی روی آورده بود و از راه کسب و کار حرام درآمد خود را بدست می آورد و اشیای دزدی را بدون آگاهی به فرزند خود میداد تا در بازار بفروشد و هر روز بهانه ای برای آن ها می آورد اما کسبه محل به او تحمت دزدی میزدند و او حتی توجه نمیکرد زیرا عادت نداشت جواب مردم را با خشم بدهد روزی از همین روز ها پیرمرد از جلوی مغازه پیراهن فروشی رد شد و پیراهنی که در بیرون از مغازه برای فروش گزاشته شده بود را دزدید و به این فکر افتاد که این پیراهن چقدر میتواند ارزش داشته باشد پیرمرد لباس را در زیر پیراهنش پنهان کرد و طبق معمول به پسرش رضا داد تا در بازار بفروشد رضا دیگر به پدرش شک کرده بود از جلوی مغازه استاد علی رد شد دید که او دارد به شدت گریه میکند و بر سر میکوبد رضا جلو رفت و علت را جویا شد و استاد علی ماجرای پیراهن ارزشمند و تیمور را که جلوی مغازه اش ایستاده بود برای او تعریف کرد و رضا فهمید که پدرش آن پیراهن را دزدیده است رضا پیراهن را به استاد علی داد و بسیار معذرت خواهی کرد و با ناراحتی به خانه بازگشت پدرش سراغ پول پیراهن را از او گرفت و پشت سر هم سوال میکرد که پیراهن چه شد و آن را به چه قیمتی فروختی؟ رضا سرش را بالا آورد و رو به پدر گفت: به همان قیمتی که تو خریده بودی

  • معصومه ترکمان

سوالات تستی هفتم

معصومه ترکمان | چهارشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۲۷ ب.ظ
  • معصومه ترکمان

فایل سوالاات فارسی هفتم تستی در قالب ورد

معصومه ترکمان | چهارشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۲۲ ب.ظ

کلیک کنید


دانلود سوالات تستی پایه هفتم در قالب ورد
عنوان: سوالات تستی فارسی پایه هفتم

  • معصومه ترکمان