مشق فارسی دوره اول متوسطه

نکاتی در خصوص ادبیات فارسی دوره اول متوسطه

مشق فارسی دوره اول متوسطه

نکاتی در خصوص ادبیات فارسی دوره اول متوسطه

مشق فارسی دوره اول متوسطه

این وبلاگ با همکاری خانم معصومه ترکمان از مدرسه فرزانگان نهاوند مدیریت می شود و در خصوص مطالبی برای استفاده دانش آموزان دوره اول متوسطه می باشد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
آخرین نظرات

۱۷ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

بعضی کلمات هم آوا

معصومه ترکمان | سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۴۶ ب.ظ

بعضی کلمات هم آوا

در ادامه مطلب

  • معصومه ترکمان

اضافه و انواع آن

معصومه ترکمان | سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۳۸ ب.ظ

اضافه و انواع آن

تعریف : نسبت دادن یک اسم به اسم دیگر را اضافه می نامند . به مجموعه ی دو اسمی که به هم نسبت داده شده اند ترکیب اضافی می گویند. کسره ی اضافه بین دو کلمه که به هم نسبت داده شده اند ، قرار می گیرد.
مثال : دستِ من ـ توپِ طلا ـ گوشِ فلک
به اسم اضافه شونده مضاف و به اسمی که مضاف به آن اضافه می شود مضافٌ الیه می گویند.

انواع اضافه :

اضافه ی ملکی (تملیکی)
اضافه ی تخصیصی
اضافه ی تشبیهی
اضافه ی بیانی (جنسی)
اضافه ی توضیحی
اضافه ی استعاری
اضافه ی اقترانی (مقارنت)
اضافه ی بنوت
اضافه ی تأکیدی
اضافه ی توصیفی (ترکیب وصفی)

اضافه ی ملکی :

بین مضاف و مضاف الیه رابطه ی مالکیت وجود دارد مثل :
توپ رضا ـ عروسک سارا

اضافه ی تخصیصی :

مضاف متعلق به مضاف الیه است یعنی به آن اختصاص دارد مثل :
جلد کتاب ـ در باغ

اضافه ی تشبیهی :

مضاف و مضاف الیه به هم تشبیه شده اند یا بینشان اشتراکی وجود دارد مثل :
چشم نرگس ـ قد سرو

اضافه ی بیانی :

مضاف الیه بیان کننده ی جنس مضاف است مثل :
شمعدان نقره ـ ظرف ملامین

اضافه توضیحی :

مضاف الیه که خاص است نام مضاف که عام است را بیان می کند مثل :
کشور ایران ـ دریاچه ی ارومیه

اضافه ی استعاری :

مضاف در معنی غیر واقعی خود به کار گرفته شده است مثل :
دست فلک ـ روی صحبت


اضافه ی اقترانی :

مانند اضافه ی استعاری است با این تفاوت که بین مضاف و مضاف الیه رابطه ی همراهی یا مقارنه وجود دارد مثل :
دست دوستی ـ دیده ی احترام

*نکته

نحوه ی تشخیض اضافه ی استعاری از اضافه ی اقترانی :
بین مضاف و مضاف الیه یکی از این عبارت ها را قرار می دهیم (به نشانه ی ، به جهت ، به قصد یا به تیت) چنانچه ترکیب به جای مانده معنی دار بود اقترانی و در غیر این صورت استعاری است. مثل :
دست به قصد دوستی = اقترانی
دست به قصد فلک = استعاری

اضافه ی بنوت :

مضاف الیه نام پدر یا مادر مضاف است مثل :
حسین فاطمه ـ عمر خطاب

اضافه ی تاکیدی :

تکرار اسم یا صفت است به قصد تاکید مثل :
خویشتن خویش ـ خراب خراب

اضافه ی توصیفی :

مضاف الیه صفت مضاف است و در این حالت مضاف را موصوف و مضاف الیه را صفت می نامیم مثل :
کتاب مفید ـ شیر تازه

تفاوت اضافه ی توصیفی با سایر اضافات

در اضافه ی وصیفی ، مضاف الیه مستقل از مضاف نیست و در وجود مضاف معنی می گیرد به عنوان مثال در شیر تازه ، تازه به تنهایی بر چیزی دلالت نمی کند اما در شیر گاو ، گاو مستقل از شیر است.
روش تشخیص اضافه ی توصیفی از سایر اضافات
کسره ی اضافه ی بین دو کلمه ی ترکیب را حذف می کنیم و به آن فعل ربطی اضافه می کنیم . اگر معنی داشت توصیفی است اگر بی معنی شد توصیفی نیست مثال :
شیر تازه ــــــــــ شیر تازه است ـ معنی دارد پس توصیفی است.
شیر گاو ــــــــــ شیر گاو است ـ فاقد معنی است پس توصیفی نیست.

فکّ اضافه :

کسره ی بین دو کلمه در ترکیب اضافی حذف می گردد و دو کلمه به یک کلمه ی مرکب تبدیل می شوند مثل :
جوانمرد ـ شیرزن ـ سر سلسله

  • معصومه ترکمان

انواع ضمیر

معصومه ترکمان | سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۳۵ ب.ظ

ضمیر کلمه اى است که به جاى اسم مى نشیند و نقشهای مختلف آنرا می پذیرد. مرجع ضمیر همان اسمى است که ضمیر جانشینِ آن شده است. البتّه گاه ضمیر مرجع ندارد، یعنى خود به حالت اسم بروز مى کند . مرجع معمولا قبل از ضمیر، و گاه پس از آن مى آید.

ضمیر داراى هشت گونه است: شخصى، مشترک، اشاره، پرسشى، مبهم، تعجّبى ،شمارشی،ملکی(اختصاصی)

ضمیر شخصى

ضمیرى که جانشین شخص مى شود، خواه گوینده، خواه شنونده، و خواه دیگرى.

این ضمیر، خود، دو گونه دارد: گسسته (منفصل) و پیوسته (متّصل).

ضمیر شخصى منفصل

ضمیری است که تنها به کار مى رود و معنی مستقل دارد: من، تو، او، ما، شما، ایشان.

ضمیر شخصى متّصل

ضمیری است که به کلمه دیگر مى پیوندد و معنی مستقل ندارد: م، ت، ش، مان، تان، شان. این ضمیر معمولا به اسم و گاه به فعل و حرف مى پیوندد .

ضمیر مشترک

ضمیرى که همواره یک صورت دارد و میان شش ساخت مشترک است: خود، خویش، خویشتن.

جز در زبان محاوره، این ضمیر جمع بسته نمى شود.

همان صفت هایى که در این چهار دسته جاى دادیم، اگر داراى موصوف نباشند، ضمیر محسوب مى شوند.

ضمیر اشاره

ضمیریست که مرجع آن به اشاره معلوم شود:آن/ این و ترکیباتش مثل اینان/ آنها

- (کتاب را بگیر و آنرا بخوان.)

ضمیر پرسشى

واژه های پرسشی اگر به تنهایی در جمله بیایند .(بدون همراهی اسم): که/ چه/کدام/کی/ کجا/چگونه/چند/چقدر

- (تا یار که خواهد و میلش به که باشد.)

ضمیر مبهم

واژه هایی که بر شخص یا مقدار مبهمی دلالت می کنند.چند/همه/هیچ/یکی/هرکه/کمی/دیگری

- ( چند مى گردى به دور خویشتن؟)

ضمیر تعجّبى

واژه هایی که مفهوم تعجب و شگفتی را برساند :به/ چقدر/ وه...

- (وه که چگونه مى رزمند شیرمردان مبارز!)

ضمیرشمارشی

صفت شمارشی که بدون همراهی اسم بیاید.

- (حمید به کلاس چهارم میرود.)

ضمیر ملکی

واژه مرکب "ازآن" است که معنی "مال"/"متعلق به" را میدهد.

- (من زان خودم هرآنچه هستم، هستم. )

نکته: ضمیر نیز همانند اسم در جمله داراى نقش است.

برخى از ضمیرها همه نقش هاى اسم و برخى دیگر بعضى از نقش هاى اسم را مى پذیرند.

  • معصومه ترکمان

انواع قالب های شعری و شکل آن ها

معصومه ترکمان | سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۳۴ ب.ظ

انواع قالب های شعری

  • معصومه ترکمان

انواع (ی) در دستور زبان فارسی

معصومه ترکمان | سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۲۹ ب.ظ

در دستور زبان فارسی حرف «ی» انواع مختلفی دارد که به برخی از پرکاربردترین

آن ها اشاره می شود:

۱- پسوند نسبت که خود برمعانی متفاوتی دلالت می کند. مانند:

الف) نسبت به مکان. مانند: شیرازی٬ اصفهانی و ...

  ب) نسبت به چیز. مانند:ارغوانی٬پرنیانی٬زعفرانی و ...

  ج) نسبت به شخص. مانند: محمدی٬ابراهیمی٬سجادی و ...

   نکته:

  این حرف با اضافه شدن به کلمات غیر فارسی معمولا به صورت «وی» در می آید

  مانند: علوی(منسوب به علی) عیسوی(منسوب به عیسی) همچنین است کلماتی

 چون: موسوی٬ رضوی٬ نبوی و ...

  توجه: گاه به اشتباه کلمه ی «گنجه» بر اساس قاعده ای که گفته شد٬ به صورت

  «گنجوی» تلفظ می شود و مثلاً می گویند نظامی گنجوی. این درحالی است که کلمه

 کاملاً فارسی است و قاعده ی مذکور درمورد آن صدق نمی کند.

د) پسوند شغلی. مانند: کبابی٬ کله پزی٬ سمساری و...

ه) پسوند دارندگی: نامی (نامور)  ٬ هنری(هنرمند)

و) پسوند مفعولی: زندانی(به زندان انداخته شده) ٬ نهانی( پنهان شده)

۲- ی لیاقت: به آخر مصدر افزوده شده و صفت لیاقت می سازد.

مانند: دیدنی٬ رفتنی٬ خواندنی٬مردنی و...

۳- ی نکره. به آخر کلمه افزوده می شود. مانند:«پادشاهی به کشتن اسیری اشارت کرد»

۴- شناسه فعل دوم شخص مفرد ماضی و مضارع.مانند: دیدی٬ خواندی٬ می نویسی و...

۵- ی وحدت.(بر یک نفر یا یک چیز یا مقدار دلالت دارد) مانند:نصیحتی کنمت یعنی یک نصیحت

یا مثلا پسته کیلویی(؟!) یعنی هر یک کیلو  ...

۶- ی حاصل مصدری (معنای مصدری می دهد) . مانند:مردی نبود فتاده را پای زدن (یعنی مرد

 بودن آن نیست که ...)

 مسلمانی (مسلمان بودن)  مطربی(مطرب بودن)

نکته ی پایانی:

  در پایان این مبحث لازم به ذکر است که آنچه در مورد انواع حرف«ی» ذکر شد٬ موارد پرکاربرد و رایج

در زبان نظم و نثر پارسی است و موارد دیگر نیز برای آن می توان برشمرد.هم چنین در برخی موارد

 ممکن است حرف «ی» بر دو یا چند معنا قابل تأویل باشد. مثلاً در جمله ی مردی را دیدم. حرف «ی»

 هم می تواند از نوع نکره باشد و هم وحدت. حتی بسته به نوع جمله می تواند معنی

 مصدری هم داشته باشد.(مرد بودن را هم دیدم) . کوتاه سخن این که با توجه به آن چه گفته شد موارد

 استثنا هم وجود داردو ادعای (این است و جز این نیست )در مباحث دستوری بی اساس است


  • معصومه ترکمان

اقسام قید از جهت معنی

معصومه ترکمان | سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۲۶ ب.ظ
اقسام قید از جهت معنی
  1. قید زمان : شب باران آمد . بعضی وقت ها مدرسه مراسمی اجرا می کند . امروز زود بیدار شدم . امسال سال خوبی خواهیم داشت . فردا جلسه داریم . همیشه طبیعت را دوست می دارم .
  1. قید مکان : حسن اینجا نشسته است وحسین آنجا . ما هر شب به مسجد می رویم . او در مدرسه درس می خواند . قید هایی را شامل می شود که به مکانی مربوط است ویا مکان وقوع فعل را نشان می دهد . هرکجا تو با منی من خوشدلم .
  1. قید مقدار : دیشب باران کم کم می بارید واکنون  زیاد می بارد . بسیار سخن باید تا پخته شود خامی . مشتیاز خرواری .
  1. قید کیفیت : احمد خوب کار می کند . علی بآرامی حرکت کرد .
  1. قید حالت : مرد مجروح افتان وخیزان خود را به پشت خاکریز رساند . کودک را گریان دیدم .
  1. قید تأسف : افسوس که دوستان خیلی زود ما را ترک گویند .  متأسفانه نتوانستم امروز طلوع زیبای خورشید را ببینم .
  1. قید تعجب : عجبا ، بدین سرعت وشدت درس را از برکردی ! – شگفتا از این حاضر جوابی !
  1. قید تصدیق وتأکید : حتماً به دیدار شما خواهم آمد . یقیناً شما را خواهم دید .
  1.  قید پرسش : چگونه از عهده ی این کار برآمدید ؟ - پای ازگلیم خویش چرا بیشترکشیم؟
  1. قید شک وتردید : شاید فردا به ملاقات دوستم رفتم . – پنداری او را قبلاً درجایی دیده ام . به گمانم او را می شناسم .
  1. قید تدریج : اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی شود .
  1. قید سوگند : به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود – نیرزد آنکه دلی را زخود بیازاری // به خدا که بت پرستی بِه از این نماز باشد
قید های دیگری نیز وجود دارند چون قید تشبیه (مانا ، همانا ، چنان ، چنین، بکردار، بسان ) قید آرزو(کاش ، ای کاش ، کاشکی) قید شرط (اگر ، اگرچه ، وگر ، ور ، چنانچه) قید نفی (نه ، هرگز، هیچ ، به هیچ وجه ، اصلاً ، ابداً) قید ترتیب (اول ، دوم ، نخست ، درآغار، پیاپی ، گروه گروه ، دسته دسته، دوتا دوتا) قید استثنا (جز ، مگر ، جزکه ، مگر که)
 
قید یک نقش وابسته است . قید گاهی به فعل وابسته است وگاهی به اجزای دیگر جمله وگاهی به کُل جمله .
قید وابسته به فعل : ظرف را کاملاً از آب پر کرد . "کاملاً " که قید است به فعل "پرکرد" وابسته است .
قید وابسته به صفت : باغ ِ بسیار بزرگ . که در اینجا "بسیار" صفتی است برای "باغ"  ، و "بسیار" قید است برای "بزرگ ".
قید وابسته به مسند : باغ ، بسیار بزرگ است . در اینجا " بزرگ " مسند است و "بسیار" قید است برای مسند .
قید وابسته به قید دیگر: احمد بسیار تند می دود . دراینجا "تند" قید است برای فعل "می دود" و "بسیار" قید است برای تند .
قید وابسته به جمله : متأسفانه هوا امروز چندان مساعد نیست . در این جمله "متأسفانه " وابسته به کل جمله است .
قید وابسته به تمیز : او را خیلی ماهر می دانستم . در این جمله "ماهر" تمیزاست . و "خیلی" قیدی است برای تمیز .  
چنانکه ملاحظه می شود "قید" مفهومی به جمله یا به فعل یا به ... می افزاید . مثلاً چگونگی وقوع فعل یا شدّت وضعف صفت یا ... را بیان می کند .
منبع: دستور زبان فارسی تالیف گیوی و انوری
  • معصومه ترکمان

کنایه

معصومه ترکمان | سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۱۶ ب.ظ

کنایه در لغت به معنای پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی دور و نزدیک است . که معنی نزدیک آن 
مورد نظر نیست اما گوینده جمله را چنان ترکیب می کند و به کار می برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل می شود.

نکته: در کنایه الفاظ همه خقیقی اند اما مقصود گوینده معنای حقیقی و ظاهری آن نیست.
نکته: کنایه معمولا در یک جمله یا یک ترکیب به کار می رود .
مثال 1 : هنوز از دهن بوی شیر آیدش.
توضیح: کنایه از این که هنوز بچه است و بارز ترین نشانه ی بچگی همان شیر خوردن است .
مثال 2 : که رهام را جام باده است جفت.
توضیح :کنایه از این که رهام عیاش و خوشگذران است و مرد جنگ نیست.
مثال 3: بباید زدن سنگ را بر سبوی.
توضیح: سنگ را بر سبو زدن کنایه از آزمایش و امتحان کردن است.

عباراتی نظیر : دست و پا کردن ، روی کسی را به زمین انداختن ، شکم را صابون زدن ، بند از بند گشودن ، زبان در کشیدن ، عنان گران کردن ، دهان دوختن ، پای در دامن آوردن ، سر زخاک بر آوردن ، دست ندادن ، دست به سیاه و سفید نزدن ، دست روی دست گذاشتن و ...همه کنایه هستند.

  • معصومه ترکمان