کته مهم در مورد فعل (کرد):
یکی از #چالش های بزرگ در تعیین ساختمان فعل و اجزای جمله در کنکور فعل. “کردن “است .
اگر ((کرد)) به معنی (گرداند=ساخت =نمود)بیاید
یک فعل ساده و جمله آن
نهاد+مفعول+مسند+فعل است .
فرهاد وسایلش را آماده کرد.
باران هوای تهران را پاکیزه کرد.
اگر ((کرد))به معنی “ساختن=درست کردن ”
و”انجام دادن” بیاید “ساده “و گذرا به مفعول است.
عبد آن کند که رای خداوندگار اوست.
عبد(:بنده) آن را انجام می دهد….
گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد …
آن روز که این گنبد مینا(:آسمان )را می ساخت.
گاهی فعل ((کرد :انجام دادن))دو مفعول می گیرد .
دکتر بیمار را معاینه کرد .
دکتر(نهاد)+بیمار را(مفعول)+معاینه(مفعول بدون را)
+کرد(:انجام داد،فعل ساده)
اگر فعل ((کرد))به معنی (گرداندن /انجام دادن /درست کردن )نیاید پس فعلی مرکب است .
دعواکرد/جاروکرد/دنبال کرد /گریه کرد /خنده کرد و…..
نقش های مختلف فعل « شدن »
فعل ربطی
پرکاربردترین نقشی که فعل « شدن » در زبان فارسی بر عهده دارد، نقش فعل ربطی است. در این طرح این نقش را در جملات اسنادی کامل و جملات اسنادی ناقص مورد بررسی قرار می دهیم.
فعل ربطی در جملات اسنادی کامل
بیش ترین کاربرد فعل های ربطی را در زبان فارسی می توان در جملات اسنادی کامل مشاهده کرد.
منظور از جملات اسنادی کامل جملاتی هستند که دارای هر سه جزء فاعل، مسند و فعل ربطی هستند.
اکنون به مثال های زیر دقت کنید:
علی خوشحال شد.
بچه ها آزاد شدند.
ما سرباز شدیم.
به جملات بالا جمله های اسنادی کامل می گویند.
فعل « شدن » در جایگاه فعل ربطی معمولاً دارای دو ویژگی است:
ویژگی نخست آن این است که در اکثر موارد می توان به جای آن از فعل ربطی« بودن » نیز استفاده کرد. این ویژگی مهم ترین معیار برای شناسایی ربطی بودن فعل « شدن » از دیگر نقش های آن است.
در این معنا افعال « شدن » در جملات زیر فعل ربطی هستند زیرا تمام آن ها را می توان به « بودن » تبدیل کرد:
علی خوشحال شد : علی خوشحال است.
بچه ها آزاد شدند : بچه ها آزاد هستند.
ما سرباز شدیم : ما سرباز هستیم.
دومین ویژگی مهم افعال ربطی این است که وقتی مسند صفت باشد غالباً می توان آن را سببی کرد. یعنی چون جمله ی اسنادی همواره غیر سببی است، می توان آن را تبدیل به یک جمله ی سببی کرد:
جملات اسنادی ( غیر سببی )مانند :
الف) علی خوشحال است / علی خوشحال شد.
جمله ی سببی مانند :
او علی را خوشحال کرد.
ب) علی آزاد است/ علی آزاد شد.
او علی را آزاد کرد.
گاهی فقط یکی از دو معیار فوق قابل اعمال است که همان هم برای این که نشان دهیم « شدن » فعل ربطی است کفایت می کند.
فعل ربطی در جملات اسنادی ناقص
در زبان فارسی جمله های اسنادی خاصی وجود دارد که یا فاعل یا مسند آن ها حذف شده است.
فاعل یا مسند این جمله ها که آن ها را جملات اسنادی ناقص می نامیم، بر اثر کثرت استعمال یا بدیهی بودن حذف می شوند و برای تعیین آن ها چاره ای جز رجوع به بافت کلام نداریم:
آفتاب شد در اصل بوده ) آفتاب پیدا شد. ( حذف مسند(
آفتاب شد در اصل بوده ) آسمان آفتاب شد. ( حذف فاعل)
ابر شد در اصل بوده ) ابر ظاهر شد. ( حذف مسند (
جنگ شد در اصل بوده ) جنگ برقرار شد. ( حذف مسند)
سرد شد در اصل بوده ) هوا سرد شد. ( حذف فاعل)
چنین است در اصل بوده ) وضعیت چنین است. ( حذف فاعل )
فعل ربطی « شدن » در این جمله ها نیز مانند جمله های اسنادی کامل قابل تبدیل به فعل ربطی « بودن » است :
آفتاب شد : آفتاب است.
ابر شد : ابر است.
جنگ شد : جنگ است.
دعوا شد : دعوا است.
سرد شد : سرد است.
چنین شد : چنین است.
و این جملات را نیز – مخصوصاً وقتی فاعل آن ها حذف شده باشد- می توان به جملات سببی تبدیل کرد:
هوا سرد شد : باران هوا را سرد کرد.
هوا گرم شد : تابش آفتاب هوا را گرم کرد.
«فعل مرکب به فعلی اطلاق میشود که
از دو واژۀ مستقل ترکیب یافته است؛ واژۀ اول اسم یا صفت یا قید و واژۀ دوم
فعل است. مانند «اجرا کردن» و «حدس زدن». جزء اول را فعلیار و جزء دوم را
همکرد مینامیم. از مجموع فعلیار و همکرد معنی واحدی دریافته می شود.
هرگاه دو کلمه از این انواع ، دو معنی را به ذهن القا کنند، یعنی هر یک از
اجزا، معنی مستقل و اصلی خود را حفظ کرده باشد، اطلاق فعل مرکب به آنها
درست نیست. وجه مشخص همکردها این است که معنی اصلی خود را از دست میدهند
یا معنیشان کمرنگ میشود و عمدتاً همچون عنصری صرفی که به ترکیب هویت فعلی
میبخشد به کار میروند. برای مثال در فعلهای «اتو کردن» و «رنگ کردن»،
جزء فعلی از نظر معنی تهی است و نقش اصلی آن این است که به کل عبارت هویت
فعلی میدهد» (طباطبایی ۱۳۸۴).
باید به این نکته اشاره کرد که « رابطۀ میان اجزاء فعلیار و همکرد از نوع
رابطۀ نحوی نیست، و هیچیک از آنها وابسته یا متمم دیگری محسوب نمی شود»
(طبیبزاده ۱۳۸۵). بنابراین عبارتهای «غذا خورد» و «فیلم دید» فعل مرکب
محسوب نمیشوند؛ زیرا در این ترکیبها، «غذا» و «فیلم» مفعولهایی بدون
نقشنما برای فعلهای متعدی «خورد» و «دید» هستند. برای تشخیص فعل مرکب در
جمله میتوان از معیارهای صوری زیر بهره جست:
معیارهای صوری برای تشخیص فعل مرکب
۱) به « فعلیار» نمیتوان نقشنمای
«را» افزود.انوری و گیوی (انوری و گیوی ۱۳۸۵)معتقدند که برای تشخیص فعل
مرکب از غیر آن، میتوان به عنصر غیرفعلی (فعلیار) نقشنمای «را» داد، اگر
جمله با گرفتن «را» صورت و معنای درست و رسایی پیدا کرد، آن کلمه مفعول
است و فعل جمله ساده؛ اما اگر با افزودن «را» صورت ومعنای جمله نارسا باشد،
آن کلمه فعلیار است. به طور مثال در جملههای زیر با افزودن «را» به عنصر
غیرفعلی در جملۀ اول، جمله خوشساخت باقی میماند. بنابراین «کتاب» مفعول
است و «دادم» فعل آن محسوب میشود؛ اما در جملۀ دوم، پس از اضافه کردن
«را» به عنصر غیرفعلی، جمله بدساخت میشود. در نتیجه «سلام» فعلیار و فعل
جمله «سلام دادم» است.
الف) به ساسان کتاب دادم.
ب) به ساسان سلام دادم.
۲) به «فعلیار» نمیتوان پسوند صفت
برترِ «تر» اضافه کرد. اگر بتوان در زنجیرۀ صفت + کردن، پسوند «تر» را به
صفت اضافه کرد و عبارت به دست آمده خوشساخت باشد، در این صورت با ساخت
بنیادین || فا، مف، مس|| روبرو خواهیم بود؛ به طور مثال از آنجا که میتوان
در جملۀ «مینا اتاق را مرتب کرد»، پسوند «تر» را به صفت «مرتب» اضافه کرد،
«مرتب» نه یک فعلیار بلکه مسندی برای فعلِ سببیِ «کرد» محسوب شده، ساختِ
|| فا، مف، مس || به آن اختصاص مییابد. ذکر این نکته ضروری است که از
آنجایی که در زنجیرههایی چون «مرتب کردن، زیبا کردن، خوشحال کردن، کلفت
کردن»، میتوان «کردن» را به «بودن» تبدیل کرد و با وجودِ این تبدیل،
زنجیرۀ به دست آمده همچنان خوشساخت باقی میماند، کلمات «مرتب، زیبا،
خوشحال، وکلفت» در عبارتهای فوق، نه یک فعلیار، بلکه مسندی برای فعل
سببیِ «کرد» محسوب میشوند:
او اتاق را مرتب کرد.
اتاق مرتب است.
او مریم را خوشحال کرد.
مریم خوشحال است.
در حالیکه در مواردی که «کردن» نه یک فعل سببی، بلکه یک همکرد است، نمیتوان آن را به «بودن» تبدیل کرد.
او دختر را آرایش کرد.
*دختر آرایش است/ بود.
او مادرش را آگاه کرد که میهمانها دیر میآیند.
مادرش آگاه است/ بود که میهمانها دیر میآیند.
۳) قبل از فعلیار، صفتهای اشاره
بهکار نمیرود؛ البته ممکن است در موارد بسیار محدودی ضمیر اشاره بهکار
رود که همانطور که اشاره شد اینگونه موارد بسیار محدود است. به طور مثال
جملههای «*این تهدید کرد» و «*این گول خورد» بدساخت هستند. البته در
جملهای نظیر «او این تهدید را کرد»، نقشنمای «را» نه نشانۀ مفعول بلکه
علامت معرفگی است و باعث نمیشود که «تهدید» را مفعولِ فعلِ «کرد» به حساب
آوریم؛ به عبارت دیگر «این» و «را» برای معرفه کردنِ «تهدید» به کار
میروند.
۴) بلافاصله قبل از فعلیار، «یکِ
نکره»، صفتهای پرسشی «چندمین» و «کدام»، صفتهای شمارشی اصلی (مانند: یک،
دو و سه)، صفتهای شمارشی ترتیبی با پسوند ُمین (مانند: دومین و سومین)
صفتهای عالی (مانند: بهترین، زیباترین و باهوشترین) و شاخص (مانند:
خواهر، دایی، سرگرد و آقا) به کار نمیرود زیرا حضور اکثر این وابستههای
پیشین با اضافه شدن «را» بلافاصله بعد از اسم همراه خواهد بود و همانطور
که در بالا اشاره شد به فعلیار نمیتوان نقشنمای «را»ی مفعولی افزود.
۵) «ظرفیت نحوی هر فعل مرکب نه
براساس فعلیار و نه براساس همکرد به تنهایی، بلکه براساس مجموع فعلیار و
همکرد شکل میگیرد. مثلاً فعل مرکب «صدا زدن» یک مفعول مستقیم میگیرد، و
فعل مرکب «حرف زدن» یک مفعول حرف اضافهای بایی:
الف) او مرا صدا زد.
ب) او با من حرف زد.
اگر این دو فعل مرکب واحدهای واژگانی یکدستی نبودند، یعنی اگر ظرفیت نحوی
آنها براساس همکردشان تعیین میشد باید هر دو، متممهای واحدی میگرفتند،
حال آنکه چنین نیست»
۶) قیود میتوانند کل فعل مرکب را به
صورت یک واحد همبسته توصیف کنند اما نمیتوانند بین دو سازۀ افعال مرکب
گسستگی ایجاد کنند. این وضعیت در مورد کلیۀ افعال مرکب صادق است. البته
باید توجه داشت که برای انجام این آزمون نباید بعد از فعلیار کسرۀ اضافه
بیاید. (علامت * نشاندهندۀ بدساختی جمله است.)
الف) علی مینا را بیموقع تهدید کرد.
ب) * علی مینا را تهدید بیموقع کرد.
۷) فرایند مصدرساز:
زبان فارسی دارای نوعی فرایند مصدرساز است که فعل زماندار جمله را به مصدر تبدیل میکند و آن را هستۀ ساخت اضافه قرار میدهد.
مثال: علی رفت…… رفتن علی
در مورد افعال مرکب جزء غیرفعلی و فعل مشترکاً هستۀ ساخت اضافه را به وجود میآورند.
مثال: علی مینا را دلخور کرد…….. دلخور کردن مینا توسط علی
۸)قلب نحوی
در زبان فارسی فرایندی وجود دارد که در نتیجۀ عملکرد آن، توالی سازههای
تشکیلدهندۀ جمله با حفظ نشانههای دستوری آن سازهها دگرگون میشود. چنین
دگرگونی به دلایل کاربردشناختی و کلامی در زبان محاوره (و البته با گستردگی
و انعطاف بیشتری در زبان ادبی و شعر) صورت میگیرد. در مثالهای زیر
جملههای ۵ و ۶ غیردستوریاند؛ زیرا در جملۀ ۵ فقط همکرد و در جملۀ ۶ فقط
فعلیار قلب شده است.
۱) علی مینا را تهدید کرد.
۲) مینا را علی تهدید کرد.
۳) تهدید کرد علی مینا را.
۴) تهدید کرد مینا را علی.
۵) * کرد علی مینا را تهدید.
۶) *علی مینا را کرد تهدید.
۹) عدم حضور علائم نگارشی بین دو جزء فعل مرکب:
نمیتوان بین دو جزء فعل مرکب از علائم نگارشی استفاده کرد.
*علی مریم را صدا، زد.
*علی مریم را صدا؟ زد
*علی مریم را صدا. زد
*علی مریم را صدا؛ زد
افعال کمکی مجهول ساز :
۱ . شدن ( گشتن و گردیدن )
۲ . آمدن در گذشته
چند نکته:
-«شدن» در افعال مرکب گذرا به مفعول به این صورت می آید: معلم درس را شروع
کرد: درس شروع شد، «شروع شد» به جای «شروع کرده شد» آمده است.
– در جملات چهار جزئی مفعولی- متممی با فعل مرکب به این صورت: مدیر او را
از مدرسه اخراج کرد: او از مدرسه اخراج شد. «اخراج شد» به جای «اخراج کرده
شد».
– در جملات چهار جزئی مفعولی- مسندی به این صورت می آید: چراغ همه جا را روشن کرد : همه جا روشن شد. «شد» به جای «کرده شد».
– در جملات اسنادی، که میتوان عاملی برای فعل فرض کرد، فعل مجهول معنایی
است: اتاق روشن شد. که زیر ساخت این جمله در حالت معلوم، این جمله بوده
است: لامپ اتاق را روشن کرد.( کرد، جانشین، کرده شد، است.)
– افعال ناگذر باید اول گذرا شوند و بعد مجهول شوند: پرید، اول می
شود:پراند، و بعد پرانده شد. اما افعالی که با قاعده گذرا نمیشوند، از
معادل های آنها استفاده می کنیم: افتاد(انداخت)، آمد(آورد) و …
– داشتن و دانستن مجهول نمی شوند و « کردن » هم در معنای انجام دادن مجهول نمی شود .
– افعال دو وجهی در حالت ناگذر مجهول نمی شوند، اما معنای مجهولی دارند: شیشه شکست.
افعال کمکی وجه ساز ( Modal ) یا افعال غیرشخصی
بایستن ، توانستن ، شدن ( یارستن و شایستن در گذشته )
۱ ) اگر این افعال به این شکل به کار روند فعل غیر شخصیِ جملات استثنایی اند :
فعل کمکی + مصدر یا مصدر مرخم
باید رفت ، می شود گفت ، می توان گفت ( به این افعال در گذشته وجه مصدری میگفتند که مرحوم خیام پور معتقد بود قابل تاویل هستند.)
مثال :
– شماریت با من بباید گرفت
– بباید زدن سنگ را بر سبوی
– بر آتش یکی را بباید گذشت
– سیاووش را کرد باید درست باید درست کرد .
– زشت باید دید و انگارید خوب
– نشاید بریدن نینداخته
– ندانست خود جز بد آموختن
– نتوان وصف تو گفتن که در فهم نگنجی
چند نکته در مورد افعال غیر شخصی :
۱ . در این موارد فعل کمکی می تواند شناسه بگیرد اما فعل اصلی نباید شناسه داشته باشد : می شود گفت .
۲ . باید ، نباید ، نمی شود ، می توان و نمی توان ، مضارع اخباری اند .
۳ . بشود ، نشود ، بتوان ، نتوان ، مضارع التزامی اند .
۴ . می شد ، نمی شد ، مضارع استمراری اند .
۵ . بایست ، نبایست و می بایست با فعل ماضی کاربرد دارند .
۶ . در این حالت دو قسمت بر روی هم یک فعل حساب می شوند .
۷ . شاید در جملات نشاید گفت ، چنان که باید و شاید ، فعل غیر شخصی است اما در جمله ی شاید بروم قید است .
۸ . باید در معنی لازم است ، فعل اصلی است : مرا کلاه باید