متن زیبا: نغمه ی پاییزه
به پاییز بگو ، هروقت آمد با نغمه ی ترنم باران بر روی برگ های زرد آرزوهایش بیاید.
بگو آغاز کند شروعش را با مهر هرچند که ما تمام بی مهری هایمان را پای اون منویسیم.
از او بپرس که چگونه توانست این دنیا را از پشت پرده ی مه آلود اندوه زیبا
ببیند؟؟؟ هنگامی که ما دست های معصومانه اش را در سرمای بیکران زندگی تنها
گذاشتیم.?
از او بپرس که چگونه گذشتند تکرار روز های غریبانه اش ،
زمانی که ما پا بر روی احساساتش گذاشتیم ، و تنها با صدای خش خش ظریفی رویا
هایش را خرد کردیم.??
به او بگو که بی صبرانه منتظریم دست های تنهایش
را در دست های گرم و صمیمی خورشید بگذاریم و گرما را در سرار وجود زیبایش
پراکنده کنیم. به او بگو که پیش رویش حقیقتی به زیبایی دانه برف های بلوری
پنهان شده است.گر میدانست که چگونه پریشان میکند دل های عاشق را و چگونه همدم است برای دل پیر تنها …… هرگز دیر نمیکرد.
کاش پاییز میدانست اشک هایش چه نغمه ی زیبایی دارند هنگامی که با شیشه برخورد میکنند…
ای کاش میدانست که ما عاشقی را با او بلد شدیم … آن روز هایی که دست در
دست یک دیگر در هوای غم انگیزش قدم میزدیم و او عطر غم را می پاشید بر دل
های خسته. و………….
به پاییز بگو زیبا باشد بگو راضیست در زمانه که تنها برگ های رقصان آن را فاش میکنند????
یلدا کهندل
- ۹۶/۰۸/۱۳