نمونه تصویر خوانی و متن جشنواره ادبی خوارزمی
| |
محل درج تصویر
|
|
انتخاب عنوان زیبا برای تصویر |
ندارد |
جزییات تصویر(رنگ، خطوط، عناصر ...): |
(متن طولانی است .باید فشرده تر بین 5-8 سطر نوشته شود. ولی تصویر نویسی خلاقانه ای است.) در کوهستان، نسیم ملایمی گونه ابرهای روان را به آرامی می نوازد و به تن خسته کشتزارها نشاطی دوباره می بخشد و دوباره سکوت، کوهستان را دربر می گیرد. در هنگامی که زمین سرد و خاکستری با سبزه هایی با رنگ سبز و گندم هایی طلایی رنگ، بوی دیگری به خود گرفته است و در هنگامی که مه دور دست ها را بغل کرده است به جز صدای جیرجیرکی که می خواند و زمزه ای که باد در گوش کوهستان می خواند، صدایی به گوش می رسد. انگار تعدادی انسان با هم صحبت می کنند، آنها گرم کارند و فکر نکنم مرا ببینند. بیائید ببینیم آنها چه می کنند. پدر خانواده که بسیار شاد و پر انرژی به نظر می رسد، انگار با خود موسیقی ای محلی زمزه می کند. پسر کوچکتر هم که به زور بیل را به دست گرفته و به طور ناشیانه ای کار می کند، تنها توانسته در این مدتی که من در اینجا بودم کمی خاک را کنار بزند. مادر خانواده که انگار مریض است، به زور سر پا مانده و به خانواده ای کمک می کند، او از این جا بسیار مهربان به نظر می رسد. پسر کوچک خانواده هم با ذوق و شوق سبزیها را دستچین می کند و سعی می کند به مادرش کمک کند. دختر خانواده که از همه بچه ها کوچکتر است، به سختی سطل پر از آبی را به سمت برادرش می برد تا اعضای خانواده دست و صورت را شسته و خستگی را از تن بدر کنند. راستی... از خانه شان یادم رفته بود. آنها خانه کاه گلی و ساده ای دارند و همین امسال خانه شان را ترمیم کرده اند. به دور دست ها که نگاه می کنم، یک آلاچیق می بینم که سقف آن را با پوشال پوشانده اند. کمی که دقت می کنم انگار یک خانه هم می بینم. آن خانه از اینجا به یک نقطه می ماند به زمین که نگاه می کنم، شبنم ها می گریند، به آسمان که می نگرم ابرها می خندند، به گلها که نگاه می کنم خوشحال اند. به راستی نقاش به این بزرگی سراغ دارید که بتواند ابرها را بخنداند، گلها را خوشحال کند و شبنم ها را به گریه وا دارد. به اطرافم که می نگرم یاد شعری می افتم. معرفت کردگار دیدن این عالم است خوب، جهان را ببین هر چی ببینی کم است |
م
انتخاب موضوع/ نام موضوع |
فقط به خاطرپدر |
بند مقدمه |
گاهی درجامعۀما باافرادی روبرو می شویم که درکمال ناباوری هیچ مسولیتی رابه عهده نمی گیرندوبرخلاف آن بعضی افراد حتی علاوه بروطایف خود,کارهای دیگران راهم به گردن می گیرند |
بند تنه/بدنه |
پدر من ازدسته دوم آدم هاست.یعنی عقیده داشت که تمام کارهای خانه وخانواده را خودش انجام دهد.ولی اینکه رسمش نیست ماهم باید کاری می کردیم.یک روزجمعه بود.شب قبلش پدرم در اثرکارزیادخیلی خسته بود.صبح حدودساعت پنج بود که بیدارشدم,ابتدا وضوگرفتم وسپس نمازخواندم.مادرم قبل ازمن بیدارشده بود وداشت خانه رامرتب میکرد.بعدازنمازبرادرهایم را بیدارکردم.راستی من سه برادر دارم.همگی آرام وساکت ازخانه خارج شدیم بدون اینکه پدرم رابیدار کنیم.مادرم سریع,تقسیم کار کرد:من ازحوضچه پشت خانه آب بیاورم,دو برادربزرگترم زمین راشخم بزنند وبرادرکوچکترم به همراه مادرم علف های هرز رابچینند.به راستی که چقدر کارگروهی شیرین است.ناگهان نگاهم به حصار دورزمینمان افتاد که روزی به همراه برادرانم وپدرم آنراساختیم ونیزدرخت تنومند پشت کلبه مان که آنرا مادروپدرم به مناسبت تولد من کاشتند.هردواینهاحاصل دسترنج کل خانواده بود.کمی بعدصداهایی ازسوی خانه می آمد گویی پدرم بودکه بیدارشده بود.وای که چه خوشحال می شود اووقتی ببیند همۀ ما کاری ازانبوه کارها رابه عهده میگیریم.
|
بند نتیجه |
درواقع این انصاف نیست که همه کارهارایک نفرانجام دهد.آن یک نفرتاچه مدت کشش خواهد داشت؟هرکسی بایدمسولیت خودرا،خودش انجام دهد،درضمن اگرکسی مشکلی داشت به اونیزکمک کند.بله،خانواده یعنی همین،یعنی:همکاری و... |