نگاهی به کتاب « روح الارواح »
نگاهی به کتاب « روح الارواح »
نوشته :« شهاب الدین منصور سمعانی »
شب های رمضان همیشه با برکت همراه بوده و خواهد بود ، جلوه ی یکی از این برکات با فکر معرفی یک کتاب توسط آقا سید مهدی جلیلی شروع شد اما جلوتر که رفتیم تنها شیفتگی ماند و این همه اعجاز که نامش « روح الارواح» است .
نام کامل این کتاب « روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح » میباشد و اثر عارف ، فقیه و شاعر بزرگ ایرانی قرن ششم هجری « شهاب الدین ابوالقاسم احمد بن ابی المظفر منصور السمعانی » است که توسط استاد « نجیب مایل هروی » تصحیح شده و موضوع کتاب همان طور که از نام آن پیداست شرح اسماء الهی است که در 74 باب نگاشته شده است .
نگاهی به کتاب « روح الارواح »
نوشته :« شهاب الدین منصور سمعانی »
شب های رمضان همیشه با برکت همراه بوده و خواهد بود ، جلوه ی یکی از این برکات با فکر معرفی یک کتاب توسط آقا سید مهدی جلیلی شروع شد اما جلوتر که رفتیم تنها شیفتگی ماند و این همه اعجاز که نامش « روح الارواح» است .
نام کامل این کتاب « روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح » میباشد و اثر عارف ، فقیه و شاعر بزرگ ایرانی قرن ششم هجری « شهاب الدین ابوالقاسم احمد بن ابی المظفر منصور السمعانی » است که توسط استاد « نجیب مایل هروی » تصحیح شده و موضوع کتاب همان طور که از نام آن پیداست شرح اسماء الهی است که در 74 باب نگاشته شده است .
تفسیر اسماء الحسنی در این کتاب آراسته به احادیث قدسی و نبوی و گفتار بزرگان دین و عارفان دلسوخته است و در لابلای آن به قصص و حکایات نیز پرداخته است که برخی از آنان از خود مولف است و جای جای شروح مختلف به اشعار «سنایی » و شاعران دیگر و همچنین مصنف کتاب زینت یافته است .
روش نگارش اثر نزدیک به طریق تذکره نویسان و قصه پردازان بوده و ظاهرا بین کتاب « التحبیر قشیری » و « روح الارواح سمعانی » شباهت هایی موجود است ، که البته با وجود نزدیکی این دو بزرگ و معاصر بودنشان و با در نظر گرفتن خصوصیات نگارشی هر عصر این شباهت ها اجتناب ناپذیر مینماید اما آن چیز که متن« روح الارواح» را نسبت به خیلی از متون مشابه و هم عصرش برتری می دهد شیفته نگاری های اوست « نجیب مایل هروی » در مقدمه ای که بر کتاب نگاشته مساله تاثیر « سمعانی » را از کتاب قشیری رد نموده است و حتی در بعضی جهات « روح الارواح » را برتر دانسته است . او درمقدمه می گوید :
« از قیاس و مقابله ای که میان این دو کتاب کردم چنین نتیجه گرفتم که « التحبیر قشیری » همانند دیگر رسائل او کتابی است خشک و مورد پسند زاهدان و تذکره گویان در حالی که « روح الارواح » کتابی است که گویی رندی مست آن را برای استفاده در انجمن عاشقان تصنیف کرده است »
تفسیر نویسی بر اسماء الحسنی از قرون ابتدایی رواج داشته اما آن چیز که متن حاضر را از دیگران به روشنی متمایز میکند نگاه ویژه ی «سمعانی » به تکنیک های ادبی نثر و نظم پارسی است که به پاره ای از آن ها اشاره می کنیم .
جای جای این کتاب همان طور که گفته شد سرشار از حکایت های زیباست اما با توجه به موضوع کتاب و رسالت اصلی آن حکایات بسیار کوتاه و موجز به انجام می رسد و در نهایت با ظرافتی خاص به موضوع ارتباط می یابد .و به سبب همین کوتاهی چنان بافت سخن و شکل گیری روایت استادانه صورت گرفته که جای آن دارد کتاب دیگری با حوصله و تحقیق بیشتر در مورد قصه های کوتاه آن به نگارش در آید :
آن پیرزنی بود ، گاوکی داشت ، غلامی بود از آن سلطان بیامد و گاوک را بغصب ببرد . آن پیرزن در آن گاوک می نگریست ، چون مادر مهربان در فرزند ، ملک از شکار می آمد و بر پل می گذشت ، آن پیرزن پیش آمد ،جوشن افلاس در بر و سپر ناداشت در دست ، تیغ یقین کشیده زفان جرئت دراز کرده ، دست بیچاره گی از چادر حسرت بیرون کرده ، و عنان ملک بگرفت ، آن غلام خواست که او را رد کند ، ملک گفت مزن که در عین نفیر آمده است، ما را آن آورده است که ما را نیست ، عنانش بگرفت که یا ملک در این پل جواب دهی یا در آن پل ؟ ملک زیرک بود ، پای از رکاب شاهنشاهی جدا کرد و بر آن خاک تیره بنشست و گفت : چه بوده است ؟ گفت : غلامت گاوک من ببرده است ، بگوی تا باز دهد تا آسمان بر زمین نزنم . »
« شرح الواسع »
یکی از شگردهای« سمعانی » برای ایجاد ایجاز در حکایات و روایات، استفاده ی فراوان از فضاهای شعری است و با این روش نه تنها سرعت را بالا می برد بلکه شکل گیری رویدادها را بصورت آنی و ضربه ای انجام می دهد که در ایجاد فضای حیرت بسیار موثر می افتد:
« معاذ را – رضی ا...عنه – چون طاعون بر دست پدید آمد ، دست در روی می مالید و بوسه بر می داد ، چون در سکرات مرگ افتاد و آن شدت نزع پدید آمد می گفت : آن باشد که حلق کسی بگیری و می افشاری . معاذ می گفت بیفشار بی آزرم وار که دوستت می دارم »
« شرح الرزاق »
«آسمان گفت: ما را صفت رفعت است . زمین گفت: ما را خلعت بسطت است . کوه گفت : ما را خلعت ثبات است و در من معادن جواهر است نباید که آفتی به ما باز خورد و این اوصاف و خلعت ها از ما بشود . این مشتی خاک گفت : مرا چیست که از من بستانند،هر چه را ذلیل کنند در خاک مالند، خاک را در چه مالند ؟ مردانه پیش آمد و باری که هیاکل افلاک نکشید بر کاهل رجولیت خود نهاد و نعره هل من مزید می زد . »
« شرح الفتاح »
و گاه روایات چنان دلپذیر ادا می گردد که با تمام زیبایی سخن و استحکام الفاظ و معانی در پس آن به جای نگارنده ای آگاه ، تنها سوخته ای شیفته به چشم می آید ، که اگر آگاهی و فکری هست ،همه در سر آن دقیقه ی لال رفته است :
« ای قوالب به نسیه تن در دهید ، ای قلوب جز دستادست ستد و داد مکنید . ای قوالب شما را سفر به « ایاک نعبد »، ای قلوب شما را نظر به «ایاک نستعین ». چون بنده گوید : « ایاک نعبد » ، حق – عز و علا – گوید هر چه آورده است قبول کنید . چون گوید : « و ایاک نستعین » ، گوید : هر چه می خواهد ، بدهید . »
« شرح القابض الباسط »
اما آن چه بیش از همه کتاب «سمعانی » را در ردیف آثار ادبی قرار داده استفاده این نگارنده از کار بردهای زبانی خاص شاعران است تصرف شاعرانه ی او در اجزای گفتار چنان زیبا و استادانه صورت گرفته است که جدای از ارزش عرفانی اثر به حق باید آن را از دلنشین ترین و زیباترین آثار ادب پارسی دانست .
توجه بسیار زیاد سمعانی به تشبیه ، استعاره ، اغراق و مبالغه همراه باعناصر موسیقیایی قسمت هایی از کتاب را به شعر آزاد مانند کرده است :
« سرایی که ساخت وی خود از کفی کفک بود و سقف وی از پاره ای دود ، و نور وی از جمادی . . . خردها سراسیمه گشت از جمال او . . . از کام خود گام بیرون باید نهاد ، تا بو که نام تو بر یخ نویسند . . . سری است عزیز ، ما زخم خورده ی فنای خویشیم . »
« شرح الخافض الرافع »
« گفت : هیچ راه نزدیک تر از نیاز ندیدم ، و بوی نیاز از او یافتم . آدم سرشته ی نیاز بود و در گندم بوی نیاز بود . معجون نیاز با بوی نیاز به هم فراهم ساختند . . آدم در بهشت غریب بود و آن دانه ی گندم غریب ، و غریب جز با غریب در نسازد . . . نعیم بهشت بر وی مباح کرد اما گفت : تنها گرد آن درخت مگرد ، و آدم خود از همه ی نعمت ها گرفتار آن درخت بود تنها . »
« شرح الغفار »
و بسیاری دیگر از این دست که پیگیری بیشتر را به عهده ی پویندگان می گذاریم اما عناصر موسیقیایی و کاربرد آن در این کتاب حکایت دیگری دارد . در ابتدای اکثر باب ها کلام را بر طریق هم عصران خود به سجع می آراید اما سجع های «روح الارواح » همراه با رعایت زیبایی شناسی بر القای مفهوم بسیار تکیه کرده است به گونه ای که مسجع سازی و قافیه پردازی به قول « نیما » در اینجا زنگ مطلب شده است و با محتوای درونی اثر کاملا در پیوند است در ابتدای « شرح الودود » می گوید :
« ای پیدا کننده مهر خود به بنده نوازی ، و دوست دارنده ی رهی با بی نیازی و مهر افکنده میان رهی و خود بی انبازی »
« اگرسرت ببرند بر سر عهد باش و اگرهر دو جهان روی به تو آرند و خنجر خصومت بر حنجر وقت تو نهند ، فرد باش و مرد باش »
هماوایی حروف نیز یکی دیگر از تکنیک های موسیقی کلامی است که به واسطه کثرت استفاده به شاخصه ای جهت اعتبار این کتاب بدل شده است . هماوایی حروف جدای از جنبه های جمال شناسیک و کاربردهای ارجاعی آن همچون قافیه در ذهن مخاطب ، نشانه ی تسلط نگارنده بر واژگان و حیطه های زبانی است و با توجه به شاعر بودن « سمعانی » به زیبایی از آن استفاده شده است :
« امت محمد ( ص ) بصورت بیگاه برخاستند ، اما به معنی پگاه برخاستند . ایشان پیراهن عدم را چاک می کردند . بیگاه خیزان بودند در عالم قدرت ، اما پگاه خیزان بودند در عالم مشیت . »
« شرح اللطیف »
« در روی ظلام عابس تبسم کند و ردای قیر گون از کتف سپهر در رباید ، و خیل لیل بر هم زند به وقت زوال که بدین قبه بنفسجی و مرغزار فیروزجی درگردد . پنداشت ها از وی فرو ریخته ، اسیر بادی ببوده ، نه مقبوض کف آید نه مدرک طرف . راست چون خورشید عالم آرای از مطلع شرف خود سر بر زند . »
« شرح الفتاح »
و. . .
« هزار هزارجان جان عزیز فدای آن وقت دل نواز باد که ما را بی ما خلوتگاهی بود . . . کیمیای روح آمیز بر مس نفیس پاشیده اند و نفس شان در نفیس عقد درد ساخته اند »
« شرح الخافض الرافع »
- ۹۳/۰۸/۰۸