مشق فارسی دوره اول متوسطه

نکاتی در خصوص ادبیات فارسی دوره اول متوسطه

مشق فارسی دوره اول متوسطه

نکاتی در خصوص ادبیات فارسی دوره اول متوسطه

مشق فارسی دوره اول متوسطه

این وبلاگ با همکاری خانم معصومه ترکمان از مدرسه فرزانگان نهاوند مدیریت می شود و در خصوص مطالبی برای استفاده دانش آموزان دوره اول متوسطه می باشد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
آخرین نظرات

تصویر نویسی برای تصویر مرحله کشوری

معصومه ترکمان | سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۶ ب.ظ


تصویر نویسی برای تصویر مرحله کشوری


عنوان تصویر:درختانی که بودند!                                         

جزئیات تصویر:

    صحرایی در تصویر دیده می شود که گویی سالهاست رنگ باران را به چشم ندیده است.ترک های خشکیده ای که زمانی بالینی برای درختان گردو بوده اند و یا شاید گلدانی برای سرو ها ؛ سرو هایی که با تمام سرافرازیشان اکنون فرازی شده اند برگرمای یکی از خانه های شهر  خاکستری...پیر مردی با کولباری از امید برای دو باره سبز شدن سبزه ها...بوته ای می بینم که طراوتش نوید از بهار می دهد ولی همسایه هایش رنگی از آن برگونه هایشا ن ندارند...فقط قهوه ای یا شاید هم نقره ای...پرندگانی که بوی غنچه های سبز بوته ی رز را شنیده اند و به دنبال دوباره دیدن رنگ آسمان پر می زنند.و سطل هایی از آب که شاید بر رنگ غنچه ها بیا فزایند.رد پای افرادی که با رفتن جویبار ها رفتند.و بوته را تنها گذاشتند بوته ای که فقط غنچه هایش را دارد یا پیر مردی را با دستان خسته اش را ...

پیام تصویر:

    سبزه ها دارند می میرند ؛ زرد می شوند. یبایید کمکی کنیم تا شبنم، خانه ای برای سکونت داشته باشد ؛ بلغزد و دوباره از برگی به برگی دیگر چکد. کمکی کنید تا منظره ی درختانی که امروز به ما آرامش می دهند، بر چشمان فرزندانمان هم رنگ آسایش باشند.آری بیایید کمکی کنیم که سبزی باغ های زیتون  یا گرمی دشت های حُسن یوسف برای همیشه پا برجا باشد.

عنوان نوشته( انشا):تنهایی غنچه ها( این عنوان ضرورت ندارد)

موضوع انشا : خشکسالی

مقدمه:  هر روز و هر روز زمین تشنه تر می شود و ترک های صحراهای خشک عمیق تر...کم ابی معضلی است که راه حلّش در دست ماست.هر بار که خورشیدی می آید و می رود پله ای به پله های بالا رفته مان تا مرز نابودی حیات اضافه می شود. خشکی در کمین است تا به جان پهنه ی وسیع افق دریا بیافتد و شاید هم این پایانی باشد برای زندگی در این کره ی خاکی .آب را باید نجات داد تا شاید کودکانمان رنگ آب ، بوی جنگل های بلوط یا مزه ی خاک خیس را دوباره احساس کنند

بندهای بدنه:    کم آبی سایه ایست که بر برآیینه ی آینده ی کودکان یا حتی خودمان تاریکی می افکند. چه بسیار نهال هایی بودند که با حسرت یک قطره از حیات آخرین برگ هایشان را بر زمین پاشیدند.چه بسیار اشک هایی که برگونه های طبیعت خشکیدند و حسرت را بردل ساقه های برنج انداختند.بوی مرگ ،تمام نخلستان هارا خواهد سوزاند و برگ های شکننده ی درختان خرما سایه ای می شوند برای ریگ های خسته...

   مرگ موجودات زنده شاید بعید و لی نزدیک است. شاید کمی بعد دیگر نتوانیم ببینیم درختان سبز  یا دشت های با طراوت و یا حاله ی ابریشمی سرخ شقایق های عاشق را ... شاید دیگر شقایقی نباشد که زندگی کنیم بیایید تا ابد...تاشقایق هست... زندگی کنیم.

  نجات آب وظیفه ایست بردوش تمام کسانی که برای فردا نگرانند .شاید دیگر فرصتی برای نجات آبی که هست ولی کم هست نباشد پس بیایید قبل از نبودن آن نجاتش دهیم.

   مصرف بی رویه ی آب تیشه ایست بر تنه ی درخت بشر . همان زمان که شیر آب را باز می کنید به اشکی فکرکنید که بر گونه ی کودکی خشکید چرا؟ چون آب هست ولی کم است..همان زمان که ماشین خود رامی شویید به برگی فکر کنید که زیر سیلِ  بی آبی می شکند چرا؟چون آب هست ولی خیلی کم است... همان زمان که با چشمانی متحیّر به رود خانه های خشک می نگرید به این بیاندیشید که زمانی آب بود... بیایید حال که آب هست، درست مصرف کنیم.

   زمین تشنه است ... لب های خشکیده ی زمین از آتش مصرف بشر می سوزد ؛ما داریم زمین را می کشیم چرا به فریاد های خاموش شن های خفته گوش نمی دهیم ؟ شاید چون همیشه می شنویم آب هست .. آب هست...امّا کم است .

بند نتیجه:    فبل از اینکه آب دیگر نباشد آیینه ی حقیقت را ببینید؛ رود ها خشکیده اند،چیزی جز مرگ بر بالین خاک پرسه نمی زد.دیگر حتی گلدان های خانه ی مادربزرگ هم بوی گل نرگس نمی دهند و کم کم بوی خاکِ پس از باران هم فراموش خواهد شد.اگر آینده ی خود را دوست دارید،به خاطر لاله های تشنه ، کنده های مرده و غنچه های تنها مواذب آب باشید.

نام دانش آموز: م - پ  804

 

 

 

تصویر نویسی برای یکی از تصاویر بارگذاری شده بر روی سایت(تصویر گندمزار و نان های خشک)

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم


1.عنوان تصویر:سبز،زرد،سفید...

2.جزئیات تصویر:تصویری می بینم پر از رنگ های سبز و زرد و سفیدکه همگی بر جویبار گندم پرواز می کنند ...دشتی بزرگ مملو از گندم که شاید ثمر تلاش کشاورز پیر است که با گندم ها حرف می زند از مریضی لاعلاج پسرش تا خاطرات خاکستری پیر دخترش... درختانی سبز در پس این گندم ها قد علم کرده اند و در میان تلاطم آهنگ باد می رقصند ...آسمان آبیست برخلاف امروز شهر سیاه؛آسمان اینجا به رنگ دل مردمانش است... رنگ گندم ها را می بینم که حال چونان پارچه ای حریر از جنس پرتو های تنیده ی آفتاب بر فراز دشت خاک می تازد؛درخت ها هنوز می رقصند و باد در هیاهوی ثانیه ها می نوازد؛چندی بعد لاشه های نژند و خشک گندم های نالان زیر تازیانه ی همان آفتاب روح بخشی که زمانی بر جامه شان رنگ می بخشید ؛جان می دهند ..

3.پیام تصویر:اسراف در مصرف گندم و استفاده ی بیش از حد و اندازه از آن باعث تباهی همان برهوتی می شود که از آسمان شهرمان می سازیم .

بخش نگارش:

عنوان موضوع: سرنوشت سیاه دانه های مظلوم

.خوشه بندی:( ریز موضوعات هر بند)گندم:سرنوشت دانه،آسیاب شدن،دانۀگندم،گندمزار

.مقدمه:کشاورز پیر قدم بر می دارد و به خاشاک های مزرعه اش می نگرد ،مزرعه ای مملو از تهی بودن ؛به این فکر می کند که همدم های رنگارنگش کجا رفته اند؟هنوز هم به یاد سپیده دم می افتد زمانی کهشبنم بر گود و ناگود های پیکر دوستانش لانه می ساخت.زمانی که آن ها را به آسیابان می داد برای همیشه از لبخند های طلایی امید خداحافظی می کرد هربار که نان می خورد به یاد دوستانش می افتاد گندم هایی طلایی و بی گناه...

.بند های بدنه:دانه گندم نوید از زندگی است ؛حیاتی که شکیبایی می طلبد تا دانه های شن را کنار زند ، پهنه ی سنگین ریگ های خفته را بیدارکند ،هاله ی ابریشمی خورشید را ببیند، با تمام وجود گرمای شعله های آب را احساس کند وامید را از رنگین کمان یاد بگیرد؛یاد بگیرد که پشت هر تاریکی خورشیدی از نور می تابد.

گندم زار جمعی از دانه هاییست که راز نمو را از مادر طبیعت آموختند.گندم هایی که همدم و مونس کشاورز می شوندو به درد های خونین فرزندانش گوش فرا می دهند و آرامش را به کشاورز هدیه می کنند؛هدیه ای که هیچ کدام از فرزندان کشاورز پیر برایش ارمغان نیاورده است.

آسیاب انقلابی است بر حیطه ی حیات گندم.پیرمرد هنگامی که گندم های طلایی را به آسیابان می داد یاد زمانی می افتد که پسر جوانش را به بالین درنده ی جامعه ی سوزان می بخشید ؛ نا آرام امّا امیدوار. نگاهی خسته ولی پرشور را بدرقه می کرد و بغضش را قورت می داد.

آینده ی تاریک دانه های گندم سرنوشتیست که بر سر هر جوانه ای می افتد؛چرا؟ چون ما گندم را دوست، نداریم و برای دستان چروکیده نانوا یا گیوه های خسته ی کشاورز ارزش قائل نیستیم ؛ ماهستیم که نان را با لاشه ای خشک و بی روح بر کنار جویی می اندازیم ولی باز هم،نان خشک حرمت دارد ؛امّا بهتر است بگویم داشت...

 

.نتیجه:آری؛ خدایا انسانیت را به انسان های نا انسان یاد بده به دل های خاموش و نژند انسان های سنگ، نور عطاکن . تا این چنین طلای نرم را بر سنگ های سخت نیندازند ولی همین طلا که امروزه  آواره ی جوی های سنگدل است،از خوشبخت ترین همدم هاست ؛بر سرهر سفره ای شادی جاری می سازد ؛بر در هر خانه ای حیات می وزاند و بر لب هرکودکی لبخند می رویاند حتّی زمانی که خشک و سرد در کنار جاده ای می افتد باز هم تسکینی می شود بر درد دل کودکان تنها...

 


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تصویر نویسی برای تصویر درختان سبز و زرد و تخته ها و چهارچوب در و....

عنوان تصویر:روزنه سبز

جزئیات تصویر:جلوه ای شاید سبز یا زرد نمی دانم ولی درختان سبزند یا بهتر است بگویم سبز بودند پاییز دو باره می آید و بر جامه ی جاری بر پیکر دختان شاد طنین پرتو های تنیده ی خورشید را می نوازد؛ولی تبر... تن های بی جان پاره های چوب که زمانی سرو را پایدار می نگاشتند حال برکناری افتاده اند و سرنوشت تاریک برگ هایشان  را رقم می زنند ولی باز هم چوب خوشبخت شد شاید چون حال دروازه ایست برای کسانی که می خواهند با طبیعت دوست شوند ، دوست پیداکنند ...

پیام تصویر:با قطع بی رویه  ی در ختان، این ساقی های آسمان ، جهانی خواهیم ساخت پر از تهی بودن وآن زمان است که آسمان را خواهیم دید طوری که دارد در خونابه  ی خود غرق می شود.

عنوان موضوع: سرنوشت سیاه نهال

      دست خشک خاک نوازشی نرم بر پیشانی نهال است؛ نهالی که کاشته شد تا بر آسمان رنگ آبی طنین کند و با فلوت برگ برگ ،سبز خود موسیقی دریا را بر ابر ها نوازند.نمادی برای حیاتی پرشور ولی خاموش امّا درختی که پنجه ی تبر تنش را خواهد شکست ؛وزمانی که دیگر درختی نباشد ،آن روز است که بر دفتر رنگ ها رنگ جدیدی خواهد آمد،قهوه ای آسمانی.

      کاشت نهال آغوشی است برای اسمان .ریشه هایش هنوز نالانند ، چشم هایش پر امید؛ به افق می تگرد و به خوشه های خورشید خسته چشم می دوزد؛امید دارد که زمانی درختب می شود بر سر یکی از آن تپه ها . نهالی که با امید به درخت شدن شب سیه آسمان را سپید می کند.

      نهال ها بر جلال آسمان رنگ جمال خواهند فشاند.درختان نفس های پاک خود را فدای بازدم های دودین ما می کنند.درختان مهربان روزنه ای هستند، سبز بر پهنه ی خاکستری آسمانی که آبی بود. اما ظلمات سیاه دوده ها ی اندیشه ی ما پایانی می شوند بر نوای پر شور ولی خاموش در ختان ساز

      درخت نماد حیاتی پر شور ولی خاموش و پاک است. هر درخت آشیانه ایست برای تن های خسته ی پرندگان نالان،پرستو ها ی پرپر و سایه ایست برای پونه های پیر و ریگ های رهگذر هر درخت پناهیست برای صدای خفته ی آواز باران؛باد در میان برگ ها می پیچد و فلوت ابری آسمان می نوازد و هیاهوی نت های موسیقی جنگل بر دشت بیداد می کند.

      درختان نخواهند بود اشک های غرق در خون از چشمان کور کنده های  مرده جاری خواهد شد مرغ دود ستاره های شب را دانه دانه بر خواهد چید. جنگل ها پر خواهند شد از تهی بودن ؛ پرواز هم زمین گیر می شود و حرارت حریم آفتاب دیگر حس نخواهد شد.با سلام وداع خواهیم گفت و درود را با بدرود پاسخ خواهیم داد و آواز ثور سبز بهار هم دیگر  به گوش نمی رسد؛این پایان زمین است.

      درختان دارند میمیرند دیگر هاله ی سفید ماه از پس خلال ابر های پاره پاره حتی در شب های شهریور هم صفا ندارد. سوسنِ سیمای آسمان پژمرده خواهد شد و لبخند سر نوشت جایش را به اشک های آرزو می دهد سکوتی سیاه جنگل ها را خواهد سوزاند و جلوه ی آن زیبای زاینده ، بهار هم دیگردیده نمی شود اگر خود را دوست دارید درختان را دوست بدارید.



  • معصومه ترکمان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی